رمان خارجی

مرکب مرگ

(The pale horse)

صدایش با فریاد بلندی اوج گرفت... و فریاد حیوانی وحشتناک دیگری هم از بلا برخاست. از جا بلند شد، برق یک چاقو به چشم خورد... جیغ هولناک در گلو خفه‌شده‌ای از جوجه‌ خروس بلند شد... خون به داخل کاسه مسی می‌ریخت. بلا کاسه در دست دوان‌دوان آمد. جیغ می‌کشید و می‌گفت: خون... خون... خون! تایرزا یکباره دستکش را از داخل دستگاه بیرون کشید. بلا آن را گرفت داخل خون فرو برد،‌ و به تایرزا برگرداند،‌ و او هم آن را سر جایش گذاشت. صدای بلا دوباره با آن فریاد بلند اوج گرفت... گرداگرد منقل می‌دوید، سپس نقش زمین شد، منقل پت‌پتی کرد و خاموش شد...

هرمس
9789643636319
۱۳۹۰
۳۰۰ صفحه
۱۶۲۳ مشاهده
۰ نقل قول
آگاتا کریستی
صفحه نویسنده آگاتا کریستی
۱۱۳ رمان بانو آگاتا کریستی، نویسنده انگلیسی داستان‌های جنایی و ادبیات کارآگاهی بود. او با نام مستعار ماری وستماکوت (به انگلیسی: Mary Westmacott) داستان‌های عاشقانه و رومانتیک نیز نوشته‌است، ولی شهرت اصلی او بخاطر ۶۶ رمان جنایی اوست. داستان‌های آگاتا کریستی، بخصوص آن دسته که در باره ماجراهای کارآگاه هرکول پوآرو و یا خانم مارپل هستند، نه تنها لقب «ملکه جنایت» را برای او به ارمغان آوردند بلکه وی را به‌عنوان یکی از مهم‌ترین و مبتکرترین نویسندگانی که در راه توسعه و ...
دیگر رمان‌های آگاتا کریستی
راز قطار آبی
راز قطار آبی خانم آگاتا کریستی بدون شک پرآوازه‌ترین نویسنده داستان‌های پلیسی جنایی در سراسر جهان است. قهرمان بسیاری از داستان‌های او یک کاراگاه باهوش کوتاه قد و بذله‌گوی بلژیکی به نام هرکول پوارو است که نظیر خالق خود، در بین ادبیات پلیسی، شهرت و محبوبیت فراوانی دارد.
مرگ نقطه پایان
مرگ نقطه پایان
4 غول بزرگ
4 غول بزرگ دیده‌ام که بعضی‌ها موقع عبور از کانال مانش چقدر بی‌خیال‌اند. آرام تو صندل حصیری می‌لمند و موقع ورود منتظر می‌مانند تا کشتی وارد اسکله شود. بعد با کمال خونسردی وسایلشان را جمع می‌کنند و سلانه سلانه پیاده می‌شوند. ولی من نمی‌توانم این‌طور باشم. از لحظه‌ای که سوار می‌شوم، خیال می‌کنم الان می‌رسیم و وقت هیچ کاری ندارم.
رمز قطار آبی
رمز قطار آبی داستان هیجان‌انگیز رمز قطار آبی پیرامون برودن یکی از گران‌بهاترین سنگ‌های قیمتی دور می‌زند به نام قلب آتش. قطار آبی از کالیس به سوی نیس در حرکت است و شخصی که قلب آتش را روی سینه آویزان نموده در دل قطار آرام خفته، غافل از آنکه چهار گروه برای ربودن قلب آتش دل در سینه ندارند و لحظه‌ای آرام نگرفته و ...
خانه‌ای در شیراز
خانه‌ای در شیراز غرغر و دعوا و فریادی غضب‌آلود که آخر با این کلاه من چه‌کار دارید و صدای به‌ هم خوردن در و آقای پکینگتون که راه افتاد تا به قطار ساعت هشت و چهل و پنج دقیقه سیتی برسد. خانم پکینگتون سر میز صبحانه نشست. با صورتی برافروخته لبهایش را ورچیده بود و اگر این آخر کاری عصبانیت جای غم و ...
مشاهده تمام رمان های آگاتا کریستی
مجموعه‌ها