زندگی در سایه
معتقد بود، آدم فقط یکبار فرصت بودن در این دنیا را دارد. شاید هم به همین دلیل باید شانس استفاده از هر چیزی را تا حدودی به خودش بدهد. او از این که طعم شیرین و احمقانه این جذبه را دوباره تجربه کرده بود، احساس خوشحالی میکرد. بعد در قالب سایهای تاریک روی او دراز کشید. دقیقا اندازهاش بود، چون ...
بعضی زنها
آرچي مكلاورتي صدايي براي آواز داشت كه هركس يكبار ميشنيد هرگز فراموش نميكرد. صدايي صاف و محكم. كلمهها را نيمي فرياد و نيمي آواز ادا ميكرد. آواز محزون و يكنواخت و بيپيرايهاش، چيزهايي را بيان ميكرد نگفتني، واضح و شمرده. از رز هم با آواز خواستگاري كرد، برايش خواند: «هرگز زن يك جوان بي خاصيت نشو.»...
همه باید زندگی کنند (مجموعه داستانهای فرانسوی)
در این بعدازظهر درخشان، این اشیاء دراز زیبا و سبز، که به چشم میخورند چیستند؟ از دور گمان میکنیم که دارای بازوانی درازند ولی این بازوها چیزی جز پارو نیستند و اشیاء سبز رنگ نیز در حقیقت دو قایق مسابقهاند که آرام با دست موجهای مارن بالا و پایین میروند.
بعضی زنها
آرچي مكلاورتي صدايي براي آواز داشت كه هركس يكبار ميشنيد هرگز فراموش نميكرد. صدايي صاف و محكم. كلمهها را نيمي فرياد و نيمي آواز ادا ميكرد. آواز محزون و يكنواخت و بيپيرايهاش، چيزهايي را بيان ميكرد نگفتني، واضح و شمرده. از رز هم با آواز خواستگاري كرد، برايش خواند: «هرگز زن يك جوان بي خاصيت نشو.»...