نقش پنهان
من 1 ایرانی تمام عیارم. فکر میکنم باید شریک غم دیگران باشم و شادی دیگران مربوط به خودشان است. رفتن به مجلس ختم را ضروری میدانم ولی حضور در مجلس عروسی را نه. وقتی قتلی اتفاق میافتد مرگ برایم جذابیت بیشتری پیدا میکند. برای همین احمدخان را فرستادم بالای دار. بالای دار نه. عرصه را بهش تنگ کردم تا خودکشی ...
چشم دوم و چند داستان دیگر
گوشی تلفن را گذاشت و روی کاناپه دراز کشید. لوستر وسط هال یادآور خاطرهای آزاردهنده بود. روز اول وروشان به این خانه و موقع آویختن لوستر، بار دیگر کشمکش آنها بالا گرفت. همسرش از رنگ نقرهای آن خوشش نمیآمد و به حالت قهر لوستر را رها کرد و شاخه فلزی آن روی پای مرد افتاد. یک هفته نتوانست کفش بپوشد. ...