مردی که دیر به خانه میرفت از ترس زنش از دیوار خانه بالا رفت و خود را به پشت بام رساند. از آن جا خود را از راه کولر به انباری سر داد. انباری را مرتب کرد و بعد با دلایلی قانعکننده از پلهها بالا رفت، اما زنش در خانه نبود.
سنجابی بر لبه ماه تخممرغی برای پیشانی مرد شماره 13 1 بعدازظهر ادبی
پیرمرد: اگه قرار بود کسی اینجا موفق بشه من تا بحال موفق شده بودم.اینجا هیچکس موفق نمیشه.
زن:اما من میشم
پیرمرد:میون مرگ و زندگی دستو پا میزنه فکر میکنه اینجوری میتونه نجات پیدا کنه غافل که نمیتونه.درس مثل سنجابی میمونه که وسط آسمون ولش کرده باشن و اون 2 دستی لبه ماه رو چسبیده باشه.کاش میدونست وقتی ترس قوی تر از امیده ...
گزارشی از پنجرههای نیمهشب (گزیدهای از شعرهای ترکی رسول یونان)
شعر او روانی خاص دارد؛ بین کلمهها و جملههایش گفتگویی فعال در جریان است، اما آنچه به این روانی جان میبخشد نه ادبیت موجود بلکه جهانی است که پشت شعرش شکل میگیرد. شعرش شعری جاندار و سیال است و فقط جیدمان کلمات نیست که مخاطب از کنارش به راحتی بگذرد.
آرام و بیسر و صدا آمدم.
سایهای بودم قائم به ...
راه طولانی بود از عشق حرف زدیم
حرفها و مهربانیاش دیگر واقعی نبود. میدانستم میخواهد آرام آرام از زندگیام بیرون برود. به همین خاطر دیگر پاپیچش نشدم! دیگر یاد گرفته بودم که عشق تحمیل خود به دیگران نیست. یاد گرفته بودم کسی که برای رفتن آمده میرود و کسی که میخواهد برود هر طور شده میرود. هر چه درها را به رویش ببندی و هر چه ...
تخمگذاری در جیب (3 نمایشنامه)
یوسف: دختر خوبی بود.
یحیی: آره! از لجاجت و اخلاق گندش که بگذریم بد نبود!
یوسف: اگه دوباره ببینیش باز عاشقش میشی؟
یحیی: اگه جلو فروشگاه ایستاده باشه و بارون بیاد خب چارهای ندارم. مکان و زمان خیلی چیزهارو به آدم تحمیل میکنه!