رمان نوجوان
جنگاوران یا رنجرها، با رفتارهای مرموزشان، همیشه ویل را عصبانی کرده‌اند. از قضا، ویل پانزده ساله برای شاگردی رنجر پذیرفته می‌شود. او هنوز نمی‌داند که رنجرها نگهبانان واقعی سرزمینش هستند و تا رسیدن ارتش با دشمن می‌جنگند. نبرد بزرگی در پیش است. مورگاراث فرمانروای کوهستان باران و ظلمت، نیروهایش را جمع کرده تا به سرزمین پادشاهی حمله کند. او عزم کرده که این بار از جنگ دست خالی برنگردد...
صفحه نویسنده
جان آنتونی فلنگن
۶ رمان
Librarian Note: There is more than one author in the GoodReads database with this name. See this thread for more information.For mysteries by this same author, see John A. Flanagan.
John Flanagan grew up in Sydney, Australia, hoping to be a writer. It wasn't until he wrote a highly uncomplimentary poem about a senior executive at the agency where he worked, however, that his talent was revealed. It turned out ...
آزادی ایراک (جنگاوران 7)
اسکاندیایی‌های مهاجم می‌گویند اهالی قبیله‌ای صحرانشین رهبر آن‌ها ایراک را اسیر کرده‌اند. گروه کوچک رنجرها برای آزاد کردن او اعزام می‌شوند. ولی صحرا برای آن‌ها غریبه است.غریبه‌ها در این جهنم سوزان با طوفان شن شکنجه می‌شوند، آفتاب بر تن‌شان شلاق می‌زند و فریب حقه‌های یکی از قبایل را می‌خورند... در این راه، مهارت، کاربلدی و وفاداری ویل هم آزموده خواهد ...
سرزمین یخ‌زده (جنگاوران جوان) جلد 3
با شوالیه‌های راهزن چطور بجنگیم؟... ویل و اونلین بعد از نبرد بزرگ با مورگاراث، به دست مزدوران اسکاندیایی گرفتار می‌شوند و مثل دو برده به سرزمین یخ‌زده می‌روند. هالت هم که عزمش را جزم کرده تا شاگردش را نجات دهد، تصمیم می‌گیرد هر طور شده، حتی با نافرمانی از دستور پادشاه، پی آن دو برود و به عهدش وفا کند. ...
پل آتشین (جنگاوران جوان) جلد 2
پانزده سال است که اهالی آرالوئن در صلح و صفا روزگار می‌گذرانند، چرا که مورگاراث اهریمنی نتوانسته پایش را از کوهستان باران و ظلمت بیرون بگذارد. اما او بار دیگر دسیسه کرده است. گیلان، ویل و دوستش هوراس که جنگجویی جوان است، در ماموریت ویژه‌ای به سرزمین همسایه می‌روند، ولی اهالی یا فرار کرده و یا اسیر شده‌اند. مورگاراث چه ...
نبرد اسکاندیا (جنگاوران جوان) جلد 4
ویل و اوانلین فرسنگ‌ها دو از خانه، از بند اسکاندیایی‌ها فرار می‌کنند، ولی اوانلین دوباره اسیر می‌شود. ویل تمام مهارت‌های رنجری‌اش را به کار می‌گیرد تا دوستش را پیدا کند ولی حریف دشمن نمی‌شود. از طرفی تموجای‌ها می‌خواهند به مرزهای اسکاندیا هجوم بیاورند و مقصد بعدی‌شان آرالوئن است. آیا می‌توان جلوی چنین دشمن وحشی و خونخواری ایستادگی کرد؟