تهران را دوست دارم. مثل نسل ما، مثل من، خاکستری و پیچ در پیچ و پر هیاهو است. یا بسیار سرد است یا بینهایت گرم. مدام از پایه ویران میکند و از نو میسازد. تجربه میکند. خود را باز میآفریند. شلوغی و آشفتگیاش وامدار گفت و گوهای ساکنانش است. که هر یک، به نوعی و در جایی بقای خود را با گفتن تضمین میکنند.