هنوز عماد روی صندلی ننشسته که صنم میگوید: عماد، تو هنوز از کارم چیزی نگفتی. Oh..Sorry یادم رفته بود. چند وقتی بود که آلکس دنبال کارمند میگشت. چون خیلی از مشتریهایش ایرانیاند، میخواد یه کارمند ایرانی بگیره. تو هم که انگلیسیات خیلی خوبه. بهش گفته بودم داری میآی. صنم با موهاش بازی میکند. زل زده است به اتوبان. وقتی آرش و صنم ایران را ترک میکردند، نمیدانستند مهاجرت به آمریکا با اتفاقات غیرمنتظره، شادیها و تلخکامیهای بزرگی همراه است. کیوان ارزاقی در سرزمین نوچ زندگی ایرانیان ساکن لسآنجلس را به شکلی واقعی و زنده ترسیم کرده است.