کلود در ظرف چند ماه به محیط زندان خو گرفت. گویی دیگر به فکر هیچکس نبود. زیرا آرامش و صفای خاطری آمیخته به سنگینی و وقار که خاص اخلاق او بود روح منقلبش را در بر گرفت و بر همه خاطرات تلخ و شیرینش پرده کشید. تقریبا در ظرف همان مدت کلود تفوق و برتری مخصوصی نسبت به تمام همزنجیران خود پیدا کرده بود. گویی تمام زندانیان بر اثر یک نوع قرارداد ضمنی و بیآنکه هیچکس حتی خود کلود دلیل آن را بداند سر در خط فرمان او نهاده بودند و با وی مشورت میکردند.