تا جایی که یادم مانده هیچوقت از برادرم خوشم نمیآمد. هیچوقت. کار احمقانهای است که بخواهم جور دیگری وانمود کنم... در واقع رابرت هر بلایی که بتوانید فکرش را بکنید بر سر من آورده اما هر کس بالاخره یک روز کاسه صبرش سرریز میکند و وقتی تحملش تمام شد، آستین بالا میزند و دست به کار میشود. همان کاری که من با طراحی نقشهام برای خلاص شدن از شر رابرت انجام دادم. اسم نقشهام را گذاشتم عملیات دک کردن کپک.