مجموعه داستان خارجی

وفای زن و داستان‌های دیگر

من همیشه پلاژ زیبا و کوچک السوم را که در جنوب انگلستان و در اطراف بریتون واقع شده است دوست داشته‌ام. سکوت و آرامشی که در آن حکم فرماست جلوه‌ای باشکوه بدان می‌بخشد. ده سال است که غالبا به آنجا می‌روم. من هنوز نمی‌دانم که تا به حال السوم شهرت و موقعیتی داشته است یا خیر؟ هنگامی که آن حادثه اتفاق افتاد شهری بود که ساکنین آن را از زنان مسن، دختران پیر، زنان بیوه، افسران بازنشسته و کارمندان قدیمی مستعمرات تشکیل می‌دادند. اما من تا به حال السوم را در چنین فصلی ندیده بودم، زیرا همیشه زمستان به آنجا می‌رفتم. تقریبا دوسال بعد از جنگ بود. یکی از روزهای سرد نوامبر، به زکام سختی مبتلا شدم و برای استراحت به السوم رفتم.

جامی
9789642575909
۱۳۹۱
۳۸۴ صفحه
۶۷۱ مشاهده
۰ نقل قول
ویلیام سامرست موام
صفحه نویسنده ویلیام سامرست موام
۶ رمان ویلیام سامرست موآم، داستان‌نویس و نمایشنامه‌نویس انگلیسی بود. او در سال ۱۸۷۴، هنگامی که پدرش در در سفارت انگلستان در پاریس مشغول به کار بود، زاده شد. سال ۱۹۲۷ سامرست موام در جنوب فرانسه رحل اقامت افکند و تا ۱۹۶۵ سالمرگش همانجا زندگی کرد.
دیگر رمان‌های ویلیام سامرست موام
لبه تیغ
لبه تیغ سرگذشت جوانی که در جنگ جهانی اول یکی از دوستانش به خاطر او کشته می‌شود و این حادثه او را تکان می‌دهد و به جست و جوی جواب مسائل ابدی برمی‌انگیزد: خدا چیست؟ چرا درد وجود دارد؟ غرض از زندگی و مرگ چیست؟...
خوشی‌های زندگی
خوشی‌های زندگی کتاب خوشی‌های زندگی هنگامی که نخستین چاپش در 1930 به بازار آمد توفانی از بحث و جدل برپا کرد. رمان طنزی شیطنت‌آمیز درباره محافل ادبی آن زمان همراه با تاکیدی ژرف بر آزادی‌های فردی در لندن میان دو جنگ است. موآم به یاری طنز نیشدار و حالت غنایی در این رمان هنگامی که از نیک‌بختی ادوارد دریفیلد در کنار همسر ...
طلسم
طلسم راننده مالایائی ناگهان اتومبیل را نگه داشت و شروع به بوق زدن کرد. در همین لحظه دو نفر مستخدم از تاریکی محوطه سر پوشیده جلوی خانه نمایان شدند و پیدا بود که از خواب پریده‌اند. تازه ‌وارد به زبان جاوه‌ای پرسید: -آقای دکتر منزل است؟ یکی از مستخدمین جواب داد: - بلی راننده سیگاری آتش زد و آماده شد که مدتی ...
موقعیت اجباری
موقعیت اجباری لحظه‌ای به سکوت گذشت. قورباغه خنده زننده‌ای کرد. پسر کوچکی یه‌وری به داخل آمد و در کنار ایستاد. او پسر بچه کوچک دو رگه‌ای بود با عرق‌گیر پاره پاره و یک لنگ. او یکی از دو پسرش و بزرگ‌ترین‌شان بود. گای گفت: چه می‌خواهی؟ پسرک در داخل اتاق جلو آمد و در نزدیکی او چهار زانو نشست. کی به تو ...
مشاهده تمام رمان های ویلیام سامرست موام
مجموعه‌ها