مجموعه داستان داخلی

23 داستان از داستان‌نویسان امروز ایران با تفسیر

«اون وقتا نه کولر داشتیم و نه این همه پادرد و کمردرد. یه پاشیر داشتیم عین یخچال. حیاط بیرونی و حیاط خلوت درندشت بودند و باغچه‌ها پر از گل‌های رنگارنگ...» چشم‌انداز خانه‌اش، دنیای درون خانه را نشان می‌دهد و مصداقی است از آن‌چه او می‌خواهد باشد؛ گرچه همه دوست و ایل و تبارش رفته‌اند و او تنها مانده و محله به نکبت کشیده شده، اما زندگیش تر و تمیز و باغچه‌اش پر از گل است.

مجال
9789642718078
۱۳۹۱
۲۸۰ صفحه
۸۵۲ مشاهده
۰ نقل قول
جمعی از نویسندگان
صفحه نویسنده جمعی از نویسندگان
۲۸۸ رمان ...
دیگر رمان‌های جمعی از نویسندگان
معجزه اشتیاق 1
معجزه اشتیاق 1 این دفتر به قصد آن سامان گرفته است که گوشه‌هایی از ادبیات داستانی قرن بیستم کشورهای آلمانی زبان را به خواننده ایرانی عرضه کند. نگارنده این سطور خوب می‌داند که معرفی سیر و سلوک داستان‌نویسی در کشورهای آلمانی زبان نه در حد بضاعت اوست، و نه در دفتری با این اندازه شدنی. از این رو اگر این مجموعه بتواند بر ...
معجزه اشتیاق 2
معجزه اشتیاق 2 این دفتر به قصد آن سامان گرفته است که گوشه‌هایی از ادبیات داستانی قرن بیستم کشورهای آلمانی زبان را به خواننده ایرانی عرضه کند. نگارنده این سطور خوب می‌داند که معرفی سیر و سلوک داستان‌نویسی در کشورهای آلمانی زبان نه در حد بضاعت اوست، و نه در دفتری با این اندازه شدنی. از این رو اگر این مجموعه بتواند بر ...
مرگ پوتیا (داستان‌هایی از ادبیات آلمان)
مرگ پوتیا (داستان‌هایی از ادبیات آلمان) ادبیات، یا هر آن هنری که ابزار بیان‌اش زبان است، پیوسته و به میزانی رفیع آفرینش‌گری نقادانه به بار می‌نشاند؛ زیرا زبان خود نقد زندگی است. زبان نام می‌برد، مصداق می یابد، معلوم می‌کند و داوری هم. و به این ترتیب جان می‌بخشد. یگانگی هر آنچه انسانی است، آری، یکپارچگی پرسمان بشری در زبان است که تجلی می‌یابد... داستان‌هایی که ...
صدای اقتدار (داستان‌های مادران و دختران) مجموعه داستان
صدای اقتدار (داستان‌های مادران و دختران) مجموعه داستان چرا مادرم این‌قدر اسرار داشت ما منزوی زندگی کنیم، هیچ‌کس را نشناسیم، هیچ‌جا نرویم؟ ما مثل آن سه‌تا میمون بودیم. کور و کر و لال نسبت به دنیا و در خود مغرور و زودرنجمان گیر افتاده بودیم. تنها ارتباط ما با دنیای بیرون، سفر هر ماهه ما به سنت کلاین بود. مادرم خیلی جدی مرا از بین جاده‌های غبار گرفته ...
بعضی زن‌ها
بعضی زن‌ها آرچي مك‌لاورتي صدايي براي آواز داشت كه هركس يك‌بار مي‌شنيد هرگز فراموش نمي‌كرد. صدايي صاف و محكم. كلمه‌ها را نيمي فرياد و نيمي آواز ادا مي‌كرد. آواز محزون و يكنواخت و بي‌پيرايه‌اش، چيزهايي را بيان مي‌كرد نگفتني، واضح و شمرده. از رز هم با آواز خواستگاري كرد، برايش خواند: «هرگز زن يك جوان بي خاصيت نشو.»...
مشاهده تمام رمان های جمعی از نویسندگان
مجموعه‌ها