هنری، با محبت، دستش را بر شانه زن گذاشت، که با گردن کج و فرو افتاده، گیج و مبهوت، ایستاده بود، و نرم و مهربان گفت:«میتوانی. میتوانی. بله، میتوانی. چرا خیال میکنی نمیتوانی؟ میتوانی. میتوانی.» و با ملایمتی حیرتانگیز به او خیره شد.
۹ رمان
David Herbert Richards Lawrence was an English writer of the 20th century, whose prolific and diverse output included novels, short stories, poems, plays, essays, travel books, paintings, translations, literary criticism and personal letters. His collected works represent an extended reflection upon the dehumanizing effects of modernity and industrialisation. In them, Lawrence confronts issues relating to emotional health and vitality, spontaneity, human sexuality and instinct.
Lawrence's opinions earned him many enemies and he endured official persecution, censorship, and misrepresentation of his creative ...
پرنسس
داستان «پرنسس» سرگذشت دختری است به نام «مری هنریتا» که تمام زندگیاش تحت تاثیر اندرزها و اندیشههای بیمارگونه پدر نیمه دیوانهاش بوده است. او پس از مرگ پدر مجبور میشود به عنوان فردی بالغ روابط و احساساتش را به تنهایی اداره کند و در این میان، آرام آرام با تمایلات خفتهاش آشنا میشود.
باکره و کولی
وقتی همسر کشیش با مردی جوان و بیپول فرار کرد، افتضاحی بر پا شد که نگو و نپرس.
دو دختر کوچکش فقط هفت و نه سال داشتند. کشیش چهار چشمی مراقب بود مبادا دخترانش مانند مادرشان گمراه شوند. ایوت، دختر کوچک کشیش، به خواهرش لوسیل گفت: دلم میخواهد دیوانهوار عاشق بشوم. قلب ایوت در سینه جهید. مردی که گاری را میراند ...
عروس (نمایشنامهای در 14 پرده)
مینی دختری شهری است که به تازگی با یک معدنچی شهرستانی ازدواج کرده است. او از زندگی جدیدش تقریبا رضایت دارد، اما اتفاقی غیرمنتظره او را کاملا غافلگیر میکند. لارنس در این اثر، با نگاهی واقعبینانه به زندگی طبقه کارگر در آغاز قرن بیستم، مشکلات و مسایل این قشر را، از مسایل فردی و خانوادگی گرفته تا خواستههای صنفی و ...
ایل دورو
مضافا میدانستم خیلی زیاد دوستم دارد، تقریبا عاشقم بود، که باز این هم غریب بود و گیجکننده. انگار کن که او فری و فاون بود و فاقد روح. منتها نوعی حس غمزدگی ژرف به من منتقل میکرد، غمزدگیای که مانند برق اشیا میدرخشید. خودش بیغم بود. یکجور سرشاری در وجودش بود، در دنیای سستبنیان که ساکنش بود و غم را ...