آن شب توانسته بودم از محل کارم زودتر از همیشه خارج شوم. گفتم تا بیاوغلو همینطوری برای خودم بروم. به ریههایم حق تنفس بدهم که ساعتها است با هوای کثیف پر شده. به خلیج و تنگه سلام کردم و از پل رد شدم.
مرگ همین دور و برهاست (مجموعه 10 داستان پلیسی جنایی)
... در شرایط عادی من تمام کارهایی را که سر راهم قرار میگرفت، سبک سنگین میکردم و تنها آنهایی را که آشکارا از من میخواستند دزدی بکنم یا آدم بکشم، رد میکردم. در خط کاری من آدمها کشته میشدند و من به این مساله عادت کرده بودم اما خودم برای پول درآوردن این کار را نمیکردم...
سگی که میخواست خورشید باشد (به همراه 13 قصه دیگر از مردم آسیا)
روزی بود و روزگاری. مرد جوانی بود که با مادر پیرش توی دهی زندگی میکرد. با این که این مادر و فرزند از طایفه برهمنها بودند، از مال دنیا چندان بهرهای نداشتند. دار و ندارشان فقط یک کلبه کوچک بود و یک وجب زمین که تویش سبزی میکاشتند. بزرگترین آرزوی مادر این بود که پسرش زن بگیرد. سن و سالش ...
آوای جاودان دختران ایرانی و 87 داستان کوتاه دیگر از ایران باستان
پادشاه مهرداد، تکانی خورد. با خود گفت: چگونه چنین دختران دانایی در این مرز و بوم زندگی میکنند و او خود نمیداند.
آن شب تا به پگاه خورشید، مهرداد اشکانی، نخستین پادشاه دودمان اشکانیان در تمام مدت به گفتههای آنها اندیشید.
فردای آن روز پادشاه ایران با تنی چند از نزدیکان به خانهای که روز پیش ندا از آن شنیده بود رفت ...
بعضی زنها
آرچي مكلاورتي صدايي براي آواز داشت كه هركس يكبار ميشنيد هرگز فراموش نميكرد. صدايي صاف و محكم. كلمهها را نيمي فرياد و نيمي آواز ادا ميكرد. آواز محزون و يكنواخت و بيپيرايهاش، چيزهايي را بيان ميكرد نگفتني، واضح و شمرده. از رز هم با آواز خواستگاري كرد، برايش خواند: «هرگز زن يك جوان بي خاصيت نشو.»...
در قلمرو مرگ
در قلمرو مرگ برگزیدهای از بهترین داستانهای گوتیک (هول و هراس) و نیز مهمترین زیر شاخهی آن داستانهای مرگ (ماکابر) همواره در طول تاریخ جذاب و پر خواننده بودهاند، علت اساسی ارائهی این داستانها فراتر از جذابیت آنها است.
خردهگیرترین منتقدان نخبهگرا نیز باور دارند بیفهم و خوانش ادبیات گوتیک نمیتوانیم به کشف و درک راستینی از آثار سورئال، سمبولیستی و ...