نوبت پیشگویی خون فرا رسیده؛ همان پیشگویی که گریگور آن را از سفر قبلیاش به دنیای عجیب و غریب زیرزمینی همراه خود آورده بود. حالا او و بوتز باید برای پیدا کردن درمان طاعونی که جان موجودات خونگرم را به خطر انداخته به دنیای زیرزمینی بازگردند، اما مادرشان اجازه این کار را به آنها نمیدهد. تا اینکه گروهی از موشهای صحرایی کوچک برای تهدید کردن آنها به خانهشان حمله میکنند.