رمان نوجوان
پسرکی وحشی، بدون اطلاع پدر و مادر دائم‌الخمر و خشن خود به جزایر جکسون می‌گریزد و در آنجا با برده‌ای فراری به نام جیم آشنا می‌شود. آن‌ها با کمک یکدیگر می‌کوشند از قید و بند تمدن بشری رها شده و با قایقی که ساخته‌اند، بر رودخانه بزرگ می‌سی‌سی‌پی می‌رانند تا به آزادی برسند.
صفحه نویسنده
مارک تواین
۲۷ رمان
مارک توین در ۳۰ نوامبر ۱۸۳۵ در مرز ایالت میسوری آمریکا در روستای فلوریدا با کلبه‌های چوبی پراکنده به دنیا آمد. پدرش قاضی بخش و تاجری کوچک و اصالتاً اهل ویرجینیا بود که در کنتاکی درس حقوق خوانده و در همان جا به جین همپتون موخرمایی برخورده و با او ازدواج کرده‌بود. در ۱۲سالگی پدرش فوت کرد و سمیوئل مجبور شد در چاپخانه‌های محلی پادویی کند و بعد در روزنامه‌ای که برادرش اوریون دایر کرده‌بود، ابتدا حروفچین و سپس چاپچی ...
2 درس کوتاه درباره دیرین‌شناسی
همین که از قتل ناتان آگاه شدند، بلافاصله بیست کارآگاه با تجربه در محل حادثه حاضر شدند، جسد مقتول را معاینه کردند، از نشانه‌هایی که روی سر و گردن او بود، یادداشت برداشتند، به سمت لکه‌های خون هجوم بردند، صندوق آهنی شکسته شده را با دقت بررسی کردند، لباس‌‌های خونی را، جز به جز، برانداز کردند.
خاطرات آدم و حوا
بعد از این همه سال فهمیدم که اون اوایل در مورد حوا اشتباه می‌کردم زندگی کردن بیرون از بهشت اما با اون خیلی بهتر از زندگی کردن تو بهشت، اما بدون اونه اولش فکر می‌کردم خیلی حرف می‌زنه اما الان اگه اون صدا ساکت بشه و از زندگیم بره حسابی غمگین می‌شم چقدر شیرین بود اون اندوهی که ما رو ...
سرگذشت هکلبری‌فین
شما مرا نمی‌شناسید، مگر این‌که کتاب «سرگذشت تام سایر» را خوانده باشید، ولی اشکالی ندارد. آن کتاب را آقای مارک توین نوشته بود و بیشترش را هم راست گفته بود. بعضی چیزها را چاخان کرده بود، ولی بیشترش راست بود. عیبی هم ندارد. همه آدم‌هایی که من دیده‌ام بالاخره یک وقت دروغ هم می‌گویند، غیر از خاله پولی، یا بیوه ...
کله‌پوک
این داستان در منطقه کوچک داوسن لندینگ که در کرانه می‌سی‌سی‌پی و همجوار با ایالت میسوری است شکل می‌گیرد. در سال 1830 در این شهر کوچک مجموعه دنج و ساده‌ای از دو بخش خانه‌های چوبی با نماهای سفید و درخشان ساخته شده بود که به وسیله انبوه گل‌ها و گیاهان رنگارنگ و شفافی چون رزهای قرمز و پیچک‌های خوشبو و ...
شاهزاده و بینوا
ادوارد، ولیعهد انگلستان، تام، پسر بچه فقیر و بینوا را در حیاط قصر می‌بیند. ادوارد متوجه شباهت تام با خود می‌شود و او را به قصر می‌برد. بچه‌ها تصمیم می‌گیرند لباسشان را عوض کنند، اما نگهبانان قصر آن‌ها را اشتباه می‌گیرند و پادشاه واقعی را از قصر بیرون می‌کنند و پسرک بینوا در لباس پادشاه در قصر می‌ماند. اما این ...