آغاز فصل سرد
تهران را دوست دارم. مثل نسل ما، مثل من، خاکستری و پیچ در پیچ و پر هیاهو است. یا بسیار سرد است یا بینهایت گرم. مدام از پایه ویران میکند و از نو میسازد. تجربه میکند. خود را باز میآفریند. شلوغی و آشفتگیاش وامدار گفت و گوهای ساکنانش است. که هر یک، به نوعی و در جایی بقای خود را ...
اینجا کسی مرده
رو میگرداند به اطراف. انگار دنبال پاسخ سوالی است. سوالی که خود نمیداند و جوابی که سالهاست فراموشش شده. مریم سرش را روی ساقهای دستش که ضربدر بر زانو گذاشته، خم میکند. انگار مردد است که گریه کند یا نه. مهشید دست پشت مریم میگذارد و مریم با نوازش آرام مهشید دوباره مینشیند. مهشید میپرسد کسی مرده؟ مریم با سر ...
سال درخت
نامه را درآورد تا با شعلهی چراغ لامپا بسوزاند و از بیناش ببرد.
میترسید که خود اولین قربانی این نفریننامه شود. احساس گناه میکرد که تمام مدت نامزدیاش با محمود به فکر جمال از او و خانوادهاش متنفر بوده است.
صدای پایی که از توی حیاط رد میشد حواسش را پرت کرد. چراغ لامپا از دستش افتاد و همینطور که پایین میافتاد ...
خاک آدمپوش
هیچ نویسندهای به اندازه ژانرنویس با شهرزاد احساس همذاتپنداری نمیکند. ژانرنویس مخاطب را بر سریر پادشاهی مینشاند و هدفی جز تسخیر عمیق و تمام قلب و ذهن او ندارد؛ همچون شهرزاد، که اگر هر شب نمیتوانست پادشاه را پای نقل خود نگه دارد، هستی خود را از دست میداد. هدف مجموعه رمان ژانر نشر هیلا احترام به احساس، شعور و ...
آدمنما
این رمان علمیتخیلی-پادآرمانشهری در آیندهای میگذرد که انسانها به واسطه بازسازی مدام اندامهای بدنشان از سلولهای بنیادی، بر بیماری غلبه کرده و مرگ را به تعویق انداختهاند. در آرمانشهر دنیای بعد از انقلاب سلولهای بنیادی انسانهای عقیم شده برای بقای خود و انجام به موقع جراحیهای بهبودشان به قوانین جامعه پایبندند و به زندگی یکنواخت روزمره، خوردن و خوابیدن و ...