رمان ایرانی

سال درخت

نامه را درآورد تا با شعله‌ی چراغ لامپا بسوزاند و از بین‌اش ببرد. می‌ترسید که خود اولین قربانی این نفرین‌نامه شود. احساس گناه می‌کرد که تمام مدت نامزدی‌اش با محمود به فکر جمال از او و خانواده‌اش متنفر بوده است. صدای پایی که از توی حیاط رد می‌شد حواسش را پرت کرد. چراغ لامپا از دستش افتاد و همین‌طور که پایین می‌افتاد تا به زمین برسد و حباب شیشه‌ا‌ی‌اش هزار تکه شود، نفت آن از بالاتنه‌ی یقه‌ی باز و کوتاه پیراهن چیت گل‌دارش درست از روی گردن‌بند آویز طلایش، از روی خط دکمه‌ها به سمت شکم و بعد پایین دامن میدی او سر خورد و رد خیس و خنکی از خود به جا گذاشت. تا پوران به خودش بیاید، چراغ به زمین برخورد و ناغافل او را انگار در آغوش سوزان عاشق خشمگینی که آرزویش را داشت انداخت. پوران جیغ می‌کشید. بلندتر از آن‌چه خود تصور می‌کرد امکانش را داشته باشد. همه‌ی حرف‌های ناگفته و همه‌ی صداهای خاموش شده‌ی بعد از آن شب را یک‌جا جمع کرده بود و فریا می‌زد.

نگاه
9789643519124
۱۳۹۳
۱۵۲ صفحه
۵۳۰ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
دیگر رمان‌های ضحی کاظمی
آغاز فصل سرد
آغاز فصل سرد تهران را دوست دارم. مثل نسل ما، مثل من، خاکستری و پیچ در پیچ و پر هیاهو است. یا بسیار سرد است یا بی‌نهایت گرم. مدام از پایه ویران می‌کند و از نو می‌سازد. تجربه می‌کند. خود را باز می‌آفریند. شلوغی و آشفتگی‌اش وام‌دار گفت و گوهای ساکنانش است. که هر یک، به نوعی و در جایی بقای خود را ...
این‌جا کسی مرده
این‌جا کسی مرده رو می‌گرداند به اطراف. انگار دنبال پاسخ سوالی است. سوالی که خود نمی‌داند و جوابی که سال‌هاست فراموشش شده. مریم سرش را روی ساق‌های دستش که ضربدر بر زانو گذاشته، خم می‌کند. انگار مردد است که گریه کند یا نه. مهشید دست پشت مریم می‌گذارد و مریم با نوازش آرام مهشید دوباره می‌نشیند. مهشید می‌پرسد کسی مرده؟ مریم با سر ...
خاک آدم‌پوش
خاک آدم‌پوش هیچ نویسنده‌ای به اندازه ژانرنویس با شهرزاد احساس هم‌ذات‌پنداری نمی‌کند. ژانرنویس مخاطب را بر سریر پادشاهی می‌نشاند و هدفی جز تسخیر عمیق و تمام قلب و ذهن او ندارد؛ همچون شهرزاد، که اگر هر شب نمی‌توانست پادشاه را پای نقل خود نگه دارد، هستی خود را از دست می‌داد. هدف مجموعه رمان ژانر نشر هیلا احترام به احساس، شعور و ...
مادر آدم نباتی (دنیای آدم نباتی‌ها 2)
مادر آدم نباتی (دنیای آدم نباتی‌ها 2) مادر بچه‌اش را همان‌طور با پای لخت بلند می‌کند و سر و صورتش را می‌بوسد و شکمش را قلقلک می‌دهد. بچه قهقهه می‌زند. من و تارا ناخودآگاه همراه بچه می‌خندیم. تا جایی که یادم هست، در کشور نوزادان تمام این کارها را روبات‌ها انجام می‌دادند؛ از شیر دادن به نوزادان تیپ الف گرفته تا عوض کردن پوشکشان. بعید می‌دانم روبات‌های ...
مشاهده تمام رمان های ضحی کاظمی
مجموعه‌ها