در این کتاب با مردی نیمه دیوانه و از دنیا روگردانده مواجه میشویم که در صدد است همه تلخی شرنگی را که کشیده است سر بیچارهای تلافی کند. در این میان خود دچار شراره عشقی میشود که معتقد است زنی بیچاره تقدیم او میکند...
۷۰ رمان
فیودور میخاییلوویچ داستایوسکی نویسندهٔ مشهور و تاثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی منحصر به فرد آثار وی روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است. سوررئالیستها مانیفست خود را بر اساس نوشتههای داستایوسکی ارائه کردند.
اکثر داستانهای وی همچون شخصیت خودش سرگذشت مردمی است، عصیان زده، بیمار و روان پریش. ابتدا، برای امرار معاش، به کار ترجمه پرداخت، و آثاری چون اوژنی گرانده اثر بالزاک و دون کارلوس اثر شیلر را ترجمه کرد.
برادران کارامازوف
«برادران، از گناه آدمها نهراسید، آدمی را در گناهش نیز دوست بدارید، چه این شباهت به محبت خداوند اوج محبت در زمین است. همه خلقت خداوند را دوست بدارید، هم کل آن را و هم هر دانه ریگ را. هر برگ را دوست بدارید، هر پرتوی نور خدا را. حیوانات را دوست بدارید، گیاهان را دوست بدارید، هر چیز را ...
قمارباز (از یادداشتهای 1 جوان)
داستایفسکی در این داستان تجربهی تلخ خویش را روایت میکند؛ آنگاه، که او در یکی از اقامتهایش در خارج از کشور، به جانب قمار کشیده میشود و میل مفرط به آن دارد. او حتی زندگی و آیندهی خود و محبوب خود ـ پولینا ـ را بر سر قمار میگذارد؛ اما آنگاه که عنان اختیار از کف نمیدهد، و بر خود ...
برادران کارامازوف 1 (2 جلدی)
اکنون میخواهم شرح داستان زندگی قهرمان داستانم، آلکسی فئودوروویچ کارامازوف را آغاز کنم، دو دل هستم، در واقع درست است که آلکسی را قهرمان کتابم مینامم، خوب میدانم که به هیچوجه مرد بزرگی نیست و اینطور که پیشبینی میکنم به طرز اجتنابناپذیری با پرسشهایی از این قبیل روبرو خواهم شد: این آلکسی شما چه ویژگی برگزیدهای دارد که او را ...
همزاد (شعری پترزبورگی)
کسی که اکنون روبهروی آقای گالیادکین نشسته بود، همان اسباب وحشت آقای گالیادکین، همان موجب ننگ آقای گالیادکین، همان کابوس مجسم شب گذشته آقای گالیادکین، خلاصه خود آقای گالیادکین بود. اگر آنها را کنار هم مینشاندی، هیچکس نمیتوانست گالیادکین اصل را از بدل خود، گالیادکین قدیمی را از رقیب تازهرسیدهاش، اصل را از تصویر، تمیز دهد.
دوست خانواده
باید اعتراف کنم که ترسیده بودم. به مجرد اینکه به استپانچینکو رسیدم، رویاهای رمانتیک من ناگهان خیلی عجیب جلوهگر شدند. ساعت در آن موقع 5 بعدازظهر بود. جاده از کنار ملک اربابی میگذشت. مجددا بعد از 1 غیبت طولانی باغ بزرگی که دوران طفولیتم را در آن گذزانده بودم و بعدا هم اغلب در موقع اقامت در مدرسه شبانه روزی ...