اورانیس نابودگرٌ دیگر در زیر خروارها خاک تپه پنهان نیست و آزاد شده است. اورانیس از بند سیاهچال زیرزمینی و بندهای جادوییاش گریخته و در پیگریختن از قالب تنگ سیمین نیمکرههایی است که هزاران سال است نیروهای هولناکش را عنان زدهاند و ...
۱۶ رمان
Garth Nix was born in 1963 in Melbourne, Australia, to the sound of the Salvation Army band outside playing 'Hail the Conquering Hero Comes' or possibly 'Roll Out the Barrel'. Garth left Melbourne at an early age for Canberra (the federal capital) and stayed there till he was nineteen, when he left to drive around the UK in a beat-up Austin with a boot full of books and a Silver-Reed typewriter.
Despite a wheel literally falling off the Austin, Garth survived ...
لرد یکشنبه (7 گانه کلیدهای پادشاهی) کتاب هفتم
عمارت در آستانه فروپاشی است؛ آرتور پنهالیگون و دوستانش سوزی و لیف در جریان هرج و مرجهای داخل عمارت از یکدیگر جدا افتادهاند، ولی نبردشان برای زنده ماندن، آنها را به یکدیگر پیوند میزند. آنها باید همه قدرتهای جادویی و غیرجادوییشان را به کار گیرند تا بر دشمنانشان پیروز شوند. بزرگترین چالشی که آرتور پیش رو دارد لرد یکشنبه، مرموزترین ...
آقای دوشنبه (7 گانه کلیدهای پادشاهی) کتاب اول
اولین روز نیمسال تحصیلی در مدرسه جدید آرتور پنهالیگون قرار بود آخرین روز عمرش باشد، اما به جای مردن از حمله آسم، کلیدی به دستش میرسد و به سرزمینی دیگر کشانده میشود که موجودات انسان مانندی به نام روزهای فردا آن را اداره میکنند. آقای دوشنبه، یکی از روزهای فردا، موجودات سگ چهرهای را به سراغ آرتور میفرستد تا کلید ...
ابهورسن
در کتابهای قبلی خواندیم که قلمروی پادشاهی کهن ابهورسنها درگیر نزاعی همیشگی و پایانناپذیر با ساحران جادوی آزاد میباشند. سابریل با کمک تاچاستون، کریگور را شکست داده و دنیا را نجات میدهد. لیرایل دختری از کلیرها، که از داشتن بینایی (دیدن آینده) محروم است دستمایه کتاب دوم قرار گرفت و سرانجام فهمیدم که او خواهر ناتنی سابریل است. در این ...
بانوی چهارشنبه (7 گانه کلیدهای پادشاهی) کتاب سوم
آرتور خسته از اتفاقات سهشنبه عبوس در بیمارستان بستری است. در حالیکه ماجرا را برای دوستش لیف تعریف میکند، با نگرانی منتظر «وسیله نقلیه»ای است که بانوی چهارشنبه در دعوتنامهاش قول آن را داده بود. نگرانی آرتور بیجا نیست؛ کشتیای که از عمارت فرستاده میشود لیف را با خود میبرد و آرتور را در دریای مرزی، زیر آفتاب سوزان رها ...
لیرایل (3 گانه پادشاهی کهن 2)
لیرائل هرگز خودرا یک کلیر واقعی نمیدانست. دو سال از موعدی که باید او نیز مانند هر کلیر دیگری بینش را- که حق مادرزادیاش تلقی میشد به دست میآورد گذشته بود اما او هنوز از این موهبت بیبهره بود؛ پس خود را تنها منزوی و طرد شده حس میکرد بیآنکه بداند هویتش چیست.