۱۰ رمان
D.J. MacHale is a writer, director, executive producer and creator of several popular television series and movies.
He was raised in Greenwich, CT and graduated from Greenwich High School. While in school, he had several jobs including collecting eggs at a poultry farm, engraving sports trophies and washing dishes in a steakhouse...in between playing football and running track. D.J. then attended New York University where he received a BFA in film production.
پندراگن روزنگاشت سفری در زمان و مکان (دنیای بدون جنگ)
بابی پندراگن پسری ورزشکار، دوستی باوفا و علاقهمند به حیوانات خانگی و مسافرت است. بابی همراه دایی پرس به دندارن میرود و آنجا در جنگ داخلی شرکت میکند. سپس به قلمرو آبی کلرال رفته بار دیگر در مرز زمان و فضا قرار میگیرد، آنگاه وارد قلمرویی میشود که آشناست. آنجا زمین اول است. بابی همراه دوستش اسپیدر که مسافر کلرال ...
پندراگن (آرمانشهر کلاغ)
در «آرمانشهر کلاغ» از مجموع هشت کتاب قبلی مرگ بیشتری هست.
همهی اتفاقات در هشت قلمروی قبلی، تنها مقدمهای بوده بر رویدادهای اصلی. در «آرمانشهر کلاغ» تمام هالا به خطر افتاده، اما یک نفر در این میان غایب است؛ بابی پندراگن.
بابی در ایبارا گیر افتاده و تصور میکند سنت دین را هم همراه با خود در آنجا حبس کرده؛ اما نبرد ...
پندراگن (فار شهر گمشده)
بابی پندارگن 14 ساله مانند پسرهای دیگر همسالش نیست. دایی بابی مسافر است و چنانکه بابی آموخته معنای آن این است که داییپرس در طی سفرهایی که میرود، هر جا با مشکل وسیع و دامنهداری برخورد کند، مسئولیت حل آن را بر عهده دارد. ماموریتش نجات کهکشانها از هر گونه شر و پلیدی است. اکنون او بابی را نیز همراه ...
پندراگن (تاجر مرگ)
بابی پندارگن به ظاهر پسری عادی است. خانه و خانواده، حتی سگ محبوبی به نام مارلی دارد. ولی خصوصیت بسیار ویژهای نیز دارد. قرار است او دنیا را نجات بدهد.
این ماجرا تنها به زمینی که میشناسیم، ختم نمیشود. بابی کمکم به این درک میرسد که زندگی در این جهان چنان که او تصور میکرده، نیست. اما پیش از آنکه بتواند ...
پندراگن (رودهای زادا)
همه چیز با یک مبارزه شروع شد. آن هم از نوع بیرحمانهاش. اما مگر مبارزه مهرآمیز هم وجود دارد؟ به گمانم این یکی به طرز خاصی وحشیانهتر به نظر میرسید چرا که بر سر چیز پیش پا افتادهای بود. دست کم من در آن زمان چنین میپنداشتم. دعوا بر سر چند گالن آب بود. جدی میگویم. همان آب معمولی همیشگی. ...