رمان ایرانی

سرود مردگان

وقتی کتاب را می‌خونی، او جون می‌گیرده و از لابه‌لای خط نوشته‌های سیاه می‌زنه بیرون و حاضر می‌شه بالای سر کتاب‌خون. یادگار مرد رشید بود. او هم لابد مهرش را به دل گرفته بود و حالا که مرده، آمده بالای سر مزارش، کاری کرده که کسی از جای مزار سر در نیاره و هیچ‌کس بالای سر یادگار نره، الا خودش. وقتی کار به این‌جا رسید، نه از دست من، که از دست هیچ‌کس کاری بر نمی‌آد. برابر او، من هم آدمی مثل یادگارم. ما خیلی متل‌ها شنیدیم و تعریف کردیم و تعریف می‌کنیم و تا بوده هی به این متل‌ها گوش دادیم و می‌دیم، اما هیچ متلی مثل کتاب امیرارسلان نیست... تو نمی‌دونی این خط نوشته‌های سیاه چه زوری دارن. سابق، ما کی این همه دیوونه داشتیم؟ بیشتر آدم‌ها هر دردی داشتن فراموش می‌کردن. حالا کتاب‌ها نمی‌گذارن آدم‌ها فراموش کنن...

زاوش
9786006846439
۱۳۹۲
۲۸۴ صفحه
۳۶۷ مشاهده
۰ نقل قول
صفحه نویسنده فرهاد کشوری
۱۱ رمان Farhad Keshvari
دیگر رمان‌های فرهاد کشوری
گره کور
گره کور
شب طولانی موسا
شب طولانی موسا
مردگان جزیره‌ موریس
مردگان جزیره‌ موریس پنجه خالی اش را از زیر بالش بیرون آورد.خیس عرق بود و قلبش چنان می‌زد که انگار می‌خواست از سینه‌اش بزند بیرون.مرد را نشناخت.شباهتی به کس یا کسان آشنایی داشت،اما ذهنش راه نمی‌داد و نمی‌دانست این شباهت به چه کسی است و کجا او را دیده.نشست بر روی تشک و به پرده ضخیم پنجره اتاق نگاه کرد.بلند شد سرپا،رفت ...
صدای سروش
صدای سروش من هم وظیفه‌ام را انجام می‌دهم. موفقیت من شکست دیگری است. من نمی‌خواهم بازنده باشم. انجام این کارها هیچ ارتباطی به من ندارد. من خودم نیستم. جیکاک را در غار جا گذاشتم. من آقا هستم. مردی که وظیفه دارد و نقشی که باید ان را خوب بازی کند.
مشاهده تمام رمان های فرهاد کشوری
مجموعه‌ها