اولین عشق
درست یا نادرست، من زمان ازدواجم را با مرگ پدرم مرتبط میدانم. شاید در کرات دیگر روابط دیگری حاکم باشد. پیش از این، مشکل بود آنچه را که فکر میکردم میدانم، به زبان بیاورم. تا جایی که میدانم، چند وقتی از مرگ پدرم نگذشته بود که سر قبرش رفتم و آن روز، تاریخ مرگش را یادداشت کردم. فقط تاریخ مرگش ...
تخیل را مرده حساب کن (داستان کوتاه)
واقعیت ذهنی وجود داشت و واقعیت جسمی، هر دو به یک اندازه واقعی اما نه به یک اندازه دلپذیر از این رو هر چه بیشتر جسماش او را از ذهناش آزادتر میساخت، مجبور میشد زمان کمتری در روشنایی صرف کند، به امواج کفآلود این جهان تف کند؛ و کمتر در این نیمهروشنا باشد، جایی که انتخاب رستگاری مقدمهای بر تلاش ...
چی کجا
تجربههای کوتاه فرصتی کوتاهی است برای زمانه و جامعهای که در آن کوتاهترین فرصتها و حوصلهها از آن مطالعه است. هدف از انتشار تجربههای کوتاه آن است که نسل جوان ما، ضمن آشنایی با ادبیات نمایشی و داستانی جهان، انس بیشتری با کتاب و میل فزونتری به مطالعه پیدا کند...
آخر بازی (بازی در 1 پرده) نمایشنامه
بکت، نام نمایشنامه «آخر بازی» را از بازی شطرنج گرفته است. البته نمایشنامه راجع به پایان بازی شطرنج نیست. اما وضع پایان بازی در شطرنج مقایسهای است با پایان بازی زندگی. «پایان در آغاز است با این وجود ادامه میدهیم.» در «آخر بازی» هیچ اتفاقی نمیافتد و این «هیچ» است که اهمیت دارد. «گریه کن، گریه کن برای هیچ فقط ...
پایان
7 روز هفته را کار نمیکردم، چون تقریبا خرجی نداشتم. حتی میتوانستم کمی هم پسانداز کنم، برای روزهای مبادا. روزهایی که کار نمیکردم، در دخمهام دراز میکشیدم. دخمهام کنار رودی بود، در یک ملک خصوصی، یا ملکی که قبلا خصوصی بوده. این ملک که ورودیاش به خیابانی تنگ، تارک و آرام باز میشد، در دیواری محاط بود، طبیعتا به جز ...