خوشبختی در راه است
در نخستین داستان، مادری که 3 فرزند خویش را از دست داده، آرامش را در جایی مییابد که در خیالش هم نمیگنجیده است و در داستان پایانی کتاب، قهرمان زن که ریاضیدانی برجسته است، در پی سفری پرفراز و نشیب با احساس خوشبختی راهی سفری دیگری میشود.
پاییز داغ
وقتی ازدواج کنند جایی نزدیک دریاچه سابوت میخریدند. نه خیلی نزدیک به والدین موری، و نه خیلی دور از آنها، البته آنجا فقط یک اقامتگاه تابستانی به حساب میآمد. بقیه اوقات باید هر جایی که او کار می کرد زندگی کنند. آنجا ممکن بود هر جایی باشد، پرو، عراق، یا نواحی شمال غرب. گریس از فکر این سفرها خوشش آمد ...
عشق جایش تنگ است
لویسا گفت:«تو فکر میکنی همهش سرکاری بوده؟ یعنی میشه یه آدم اینقدر دورو باشه؟»
«تا اونجا که من دیدم و شنیدم، چنین حقههایی بیشتر وقتها از طرف زنهاس، نه، نه. اصلا اینجوری فکر نکن، احتمال زیاد راس میگفته، فقط بگی نگی از ماجرا دورافتاده بوده. ظاهرا که فقط همینه.»
زیر درخت سیب
روزها میگذشت و من همچنان منتظر بودم، تا این که یک روز به زنهایی فکر کردم که اینگونه فکرشان و زندگیشان را نابود کرده بودند. زنهایی که ماهها و سالها چشم به راه نامهای مانده بودند، اما سرانجام هیچکس برایشان نامهای نفرستاده بود. خودم را تصور کردم که سالهای زیادی گذشته است، موهایم دیگر سفید شدهاند و من همچنان منتظرم. ...
عشق زن خوب
امروزه باید بی هیچ تردیدی مانرو را از نویسندگان منحصر به فرد داستان کوتاه شمرد و علاوه بر این که او یکی از بهترین نویسندگان معاصر آثار داستانی (با هر حجم و میزانی) نیز به شمار میآید.