به هر حال باید بیلی به خانه میرفت، جکسون او را کشید و آنها توانستند دستهای او را به گردن خود بیندازند و او را با خود بکشند. خوشبختانه خانهاش از مدرسه زیاد دور نبود. آنها او را در خانه گذاشتند از پلهها پایین آمدند و بعد شروع به صحبت کردند.
عشق جایش تنگ است
لویسا گفت:«تو فکر میکنی همهش سرکاری بوده؟ یعنی میشه یه آدم اینقدر دورو باشه؟»
«تا اونجا که من دیدم و شنیدم، چنین حقههایی بیشتر وقتها از طرف زنهاس، نه، نه. اصلا اینجوری فکر نکن، احتمال زیاد راس میگفته، فقط بگی نگی از ماجرا دورافتاده بوده. ظاهرا که فقط همینه.»
بهترین داستانهای آلیس مانرو
دورنمای کاسل راک
اندرو در سن نه یا ده سالگی همراه با پدرش در سفری به ادینبورو در حالی به خود میآید که دارد غرق در عرق از پلههای سنگی کاسل بالا میرود. پدرش جلوی او حرکت میکند و چند تن دیگر پشت سرش. عجیب است که پدرش این همه دوست پیدا کرده، در محوطهی محصوری ایستاده که بطریهایی در خیابان اصلی روی ...
بهترین داستانهای آلیس مانرو
رز پس از مدتی به این نتیجه رسید که نخوت پاتریک زاییده ثروتاش است هر چند پاتریک از این بابت هیچ نخوتی در خود نمیدید. رز بعد آشنایی با خواهران پاتریک متوجه شد آنها هم همین طوراند و از کسانی که اطلاعاتی درباره اسبسواری و دریانوردی ندارند بیزاراند و همینطور از کسانی که دانش موسیقیایی یا دانش سیاسی گسترده دارند. ...
پاییز داغ
وقتی ازدواج کنند جایی نزدیک دریاچه سابوت میخریدند. نه خیلی نزدیک به والدین موری، و نه خیلی دور از آنها، البته آنجا فقط یک اقامتگاه تابستانی به حساب میآمد. بقیه اوقات باید هر جایی که او کار می کرد زندگی کنند. آنجا ممکن بود هر جایی باشد، پرو، عراق، یا نواحی شمال غرب. گریس از فکر این سفرها خوشش آمد ...