رمان ایرانی

چیزی شبیه معجزه

چیزی فراتر از بغض راه گلوی املیا را بسته‌بود. او احساس کرد قلبش دارد سوراخ می‌شود و آن‌گاه دو خواهر برای لحظه‌های طولانی رو‌به‌روی هم قرار گرفتند و یکدیگر را نگاه کردند. حالا هیچ‌چیز برای گفتن باقی نمانده‌بود. نیازی به کلمه‌ها نبود. آن‌ها با چشم‌هایشان باهم سخن می‌گفتند. ایزابلا زندگی خواهرش را در دست گرفته‌بود و حالا داشت به‌سوی خوشبختی می‌رفت. در آن لحظه امیلیا حاضر بود همه چیزش را بدهد تا خواهرش از رفتن صرفه‌نظر کند

البرز
9789644428678
۱۳۹۳
۴۴۰ صفحه
۵۰۳ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های فرخنده غلامی
اشک مهتاب (روشنای آسمان)
اشک مهتاب (روشنای آسمان) می‌گفتند برای موفقیت و بزرگ شدن باید بلندپرواز باشی و سقف آرزوهایت برسد تا اوج آسمان با بال‌‌هایی گشوده و به وسعت زندگی! اما هیچ‌کس نگفت که این بلندپروازی اگر مطابق نباشد با بزرگی دل تو یا تصورات اطرافیان و خانواده خیلی زود پرت را می‌چینند و دیگر توان پرواز تا همین نزدیکی را هم نخواهی داشت. امروز کنارت نشسته‌ام ...
تصور 1 رویا
تصور 1 رویا آخرش نفهیدم چرا همیشه، وقتی قلب آدم برای کسی می‌تپد،درست در همان وقت، خواستگار سمجی هم پیدا می‌شود و اوضاع را به هم می‌ریزد. همیشه هم این خواستگار سمج، از همه لحاظ مورد قبول خانواده قرار می‌گیرد...
مشاهده تمام رمان های فرخنده غلامی
مجموعه‌ها