آخرش نفهیدم چرا همیشه، وقتی قلب آدم برای کسی میتپد،درست در همان وقت، خواستگار سمجی هم پیدا میشود و اوضاع را به هم میریزد. همیشه هم این خواستگار سمج، از همه لحاظ مورد قبول خانواده قرار میگیرد...
چیزی شبیه معجزه
چیزی فراتر از بغض راه گلوی املیا را بستهبود. او احساس کرد قلبش دارد سوراخ میشود و آنگاه دو خواهر برای لحظههای طولانی روبهروی هم قرار گرفتند و یکدیگر را نگاه کردند. حالا هیچچیز برای گفتن باقی نماندهبود. نیازی به کلمهها نبود. آنها با چشمهایشان باهم سخن میگفتند. ایزابلا زندگی خواهرش را در دست گرفتهبود و حالا داشت بهسوی خوشبختی ...
اشک مهتاب (روشنای آسمان)
میگفتند برای موفقیت و بزرگ شدن باید بلندپرواز باشی و سقف آرزوهایت برسد تا اوج آسمان با بالهایی گشوده و به وسعت زندگی! اما هیچکس نگفت که این بلندپروازی اگر مطابق نباشد با بزرگی دل تو یا تصورات اطرافیان و خانواده خیلی زود پرت را میچینند و دیگر توان پرواز تا همین نزدیکی را هم نخواهی داشت. امروز کنارت نشستهام ...