اتفاقی بسیار عجیب و گنگ و مبهم، فقر و غنای افراد وگزارشی از احساسات لحظه به لحظهشان و این سبک که فقط مخصوص یاشار کمال است، اینکه افراد چرا روستایشان را ترک کردند و سرگذشت مرموز روستای تاریکی که مدیر اعزام شده به آن هم، نمیتوانست رازش را کشف کند، آن هم در رمانی به نام (پرندهای با یک بال) کوتاهی و مفهومی بودن این داستان هیچچیز از ارزش آن کم نخواهد کرد. این رمان کوتاه، تمثالی از تنهایی است و با توجه به تمام فانتزیهای خاص خودش رئالیسمی نمونه است. معلوم نیست متافیزیک است یا جبر جغرافیایی؟... یاشار کمال در این رمان کوتاه افکار مختلفی را به چالش وا میدارد...