بابی گفت: دانی، دانی، دانیال! گذشت زمانی که رنگ صورتی مال دخترها بود و رنگ آبی مال پسرها. الان بعضی از مردها گوشواره گوششان میکنند و موهایشان را هم بلند میکنند. خیلی از زنها موهایشان را از ته میتراشند و کت و شلوار میپوشند. حالا توی ایران نه اما اینجا که ما زیاد این چیزها را دیدهایم. ندیدهایم؟ توی ایران همه رفتگرها مرد هستند. اما اینجا رفتگرهای زن هم داریم. میخواهم بگویم همهچی به هم ریخته و هیچ قرار و قانونی درباره اینکه کدام کار زنانه است و کدام مردانه وجود ندارد. دانیال خیلی زود با موضوع کنار آمد و فهمید چی به چیست. در هر حال بابی پدر او نبود که نسبت به شغلش حساس باشد. دانیال گفت: خیلیها از این کارها میکنند. موفق شدن سخته! بابی گفت: زدی به هدف آقا دانیال. تا دلت بخواد آرام هست که نشسته توی خانهاش و دارد زیورآلات میسازد. این را خبر دارم. خانم رز هم بهم گفت باید خیلی زحمت بکشی و راهی طولانی در پیش داری.