رمان ایرانی

نیمکت و دریا

چقدر اینجا خاطره‌های خوب داشتم! خاطره‌هایی که صدای دریا دوباره زنده‌شون کرد. خدایا! با این همه خاطره چی کار باید کرد؟ کی بود می‌گفت همه چیز رو می‌شه فراموش کرد؟ کی بود می‌گفت به همه چیز می‌شه عادت کرد؟ چه فراموشی‌ای؟ چه عادتی؟ وقتی با یه عطر، یه منظره، یه آهنگ یا حتی یه صدا، دوباره روی سرت هوار می‌شه... حالا من بودم و نیمکت و دریا... چشم‌های داغم رو بستم و دریا رو عمیق بو کشیدم. اگه ازم می‌پرسیدن عشق چه بویی داره، می‌گفتم بوی دریا...

آموت
9786006605548
۱۳۹۳
۴۲۴ صفحه
۳۸۳ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های آلاله سلیمانی
شومینه خاموش
شومینه خاموش رهام پسر سرایدار باغ اسفندیار وهاب‌زاده، یکی از ملاکین بزرگ است. پدر رهام با دلایل نه چندان موجه همیشه او را از روبه‌رویی با خانواده وهابی منع می‌کرده تا اینکه یک روز طی یک حادثه اسب‌سواری، شوکا برادرزاده اسفندیار، او را می‌بیند و نسبت به او کنجکاو می‌شود. رهام از بچگی شوکا را می‌دیده و برای خودش خیال‌بافی می‌کرده، اما ...
آلاچیق و اقاقیا
آلاچیق و اقاقیا نفسش بند آمد سریع برگشت تا بگوید اشتباهی آمده که دید کوروش با کت و شلوار مشکی‌رنگ و یک گل ارکیده داخل جیب کتش روبرویش ایستاده. 14 سال می‌شد که او را ندیده بود، ولی مطمئن بود خودش است. کوروش چشم‌هایش را تنگ کرد و خیره ماند روی خاطره. «تویی؟ خودتی؟! خاطره...؟» خاطره هاج و واج مانده بود. اصلا فکر ...
مشاهده تمام رمان های آلاله سلیمانی
مجموعه‌ها