رمان ایرانی

آلاچیق و اقاقیا

نفسش بند آمد سریع برگشت تا بگوید اشتباهی آمده که دید کوروش با کت و شلوار مشکی‌رنگ و یک گل ارکیده داخل جیب کتش روبرویش ایستاده. 14 سال می‌شد که او را ندیده بود، ولی مطمئن بود خودش است. کوروش چشم‌هایش را تنگ کرد و خیره ماند روی خاطره. «تویی؟ خودتی؟! خاطره...؟» خاطره هاج و واج مانده بود. اصلا فکر نمی‌کرد پس از این همه سال هنگامی که کوروش را ببیند، لباس دامادی بر تنش باشد، خواست خودش را خونسرد نشان بدهد و تبریکی هم بگوید و راهش را بکشد و برود. خودش را راضی کند به اینکه دیگر کوروشی در کار نیست و باید به فکر زندگی‌اش باشد، زندگی خودش که این همه سال هدر داده بود و هنوز هم که هنوز است، ازدواج نکرده بود و هم‌چون احمق‌ها منتظر مانده بود...

البرز
9789644429286
۱۳۹۴
۴۲۴ صفحه
۲۳۳ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های آلاله سلیمانی
نیمکت و دریا
نیمکت و دریا چقدر اینجا خاطره‌های خوب داشتم! خاطره‌هایی که صدای دریا دوباره زنده‌شون کرد. خدایا! با این همه خاطره چی کار باید کرد؟ کی بود می‌گفت همه چیز رو می‌شه فراموش کرد؟ کی بود می‌گفت به همه چیز می‌شه عادت کرد؟ چه فراموشی‌ای؟ چه عادتی؟ وقتی با یه عطر، یه منظره، یه آهنگ یا حتی یه صدا، دوباره روی سرت هوار می‌شه... حالا ...
شومینه خاموش
شومینه خاموش رهام پسر سرایدار باغ اسفندیار وهاب‌زاده، یکی از ملاکین بزرگ است. پدر رهام با دلایل نه چندان موجه همیشه او را از روبه‌رویی با خانواده وهابی منع می‌کرده تا اینکه یک روز طی یک حادثه اسب‌سواری، شوکا برادرزاده اسفندیار، او را می‌بیند و نسبت به او کنجکاو می‌شود. رهام از بچگی شوکا را می‌دیده و برای خودش خیال‌بافی می‌کرده، اما ...
مشاهده تمام رمان های آلاله سلیمانی
مجموعه‌ها