رمان ایرانی

دیوار دوم

ناجی گفت: باید بگویم شهر شما تنها شهری‌ست که بیماری به آن نفوذ نکرده. به همین دلیل ما به این‌جا فرستاده شدیم تا به شما یاری برسانیم. مردم هیجان‌زده هورا کشیدند و با خوشحالی بالا و پایین پریدند. اما توجه کنید! نکته بسیار مهم دیگری وجود دارد. خروج از این شهر و نیز ورود افراد غریبه، مساوی‌ست با انتقال بیماری به این شهر و گرفتاری همه مردم. اگر شما نمی‌خواهید که به بیماری مبتلا شوید، نباید از این شهر خارج شوید و نباید به زلزله‌زده‌های سایر شهرها، اجازه ورود بدهید. مردم یک صدا فریاد زدند: اجازه نمی‌دهیم! اجازه نمی‌دهیم! پیشنهاد ما این است که از طلوع فردا دست به کار شویم و همگی با هم دور تا دور شهر را دیوار بکشیم. دیواری آن‌قدر بلند که هیچ جنبنده‌ای توانایی بالا رفتن از آن را نداشته باشد و آن‌قدر محکم که هیچ نیرویی قادر به فروریختنش نباشد. هشت ماه بعد، دیوار ساخته شد...

نشانه
9786007693001
۱۳۹۳
۲۵۲ صفحه
۹۲۵ مشاهده
۲ نقل قول
دیگر رمان‌های زهره طاهرخانی
پردیسا تولدت مبارک
پردیسا تولدت مبارک گفت: باید می‌دیدین پردیسا موقع غروب به چه حالی افتاده بود... چسبیده بود به شیشه پنجره اتوبوس و با دهن باز به سرخی آسمون نگاه می‌کرد. بعد که هوا تاریک شد، تو اولین ایستگاهی که اتوبوس وایساد، پیاده شد و زل زد به آسمون. اون وقت میدونید از من چی پرسید؟ بدون آن‌که منتظر جواب رادین بماند، ادامه داد: می‌پرسید کی ...
ناهار 3 نفره
ناهار 3 نفره خیره شد به میز. بینی‌اش سرخ و متورم است. می‌گوید: از 13 هفتگی بهم اجازه سقط هم دادن. می‌نشینم روی صندلی کنارش: پس چرا نگه‌اش داشتی؟ ـ هرچی با خودم کلنجار رفتم دید نمی‌تونم بکشمش. با خودم گفتم وقتی خدا خواسته این بچه این‌طوری به دنیا بیاد، من حق ندارم نابودش کنم. دست می‌گذارم روی شانه‌اش و آرام فشار می‌دهم. ...
مشاهده تمام رمان های زهره طاهرخانی
مجموعه‌ها