رئالیسم یا واقعگرایی بر اساس یک قرارداد ادبی، واژهای است برای دستهای از نمایشنامهها، و جز این، هوشمندانهتر است اگر بگوییم که واژه رئالیسم دلالتی بر واقعگرایی یا واقعنمایی نیست. میبینید نامها چگونه به توهم میانجامد.
2 حکایت از چندین حکایت رحمان
در دو حکایت از چندین حکایت رحمان علیرضا نادری ما را در میانه زاد و ولد تصاعدی روایاتی قرار میدهد که مطیر، حسون، ناشناس، خالو، عباسو و بدریه پردهداران آن هستند. با هر حکایتی مخاطب بیشتر و بیشتر نسبت به درک علت غیبت غایب توانا میشود چرا که سخن گفتن از مرد ناموجود رحمان محملی است برای افشا شدن درونیات ...
پچپچههای پشت خط نبرد
کوکوی کبوتران حرم
فاطمه: عشق نجاتت داده دختر. اسم سربازه چی بود؟
هما: هیچوقت نفهمیدم اسم واقعیشو. اتیکت که نداشت، یعنی هیچ سربازی اتیکت نداشت. مطمئنم که اسم واقعیش نبود. مهم نبود اسمش. من عاشق اون وقتایی بودم که اون خاکی و گل آلود از خط میامد. کنار مخابرات اهواز، ساعت نه صبح، هر 4 شنبه، من وایساده بودم. میرسید با رفیقهاش خداحافظی میکرد؛ ...
این قصه را ایرانیان نبشتهاند
غریبک: به دنبال راه گریز این کار را من میکنم.
دریابند: (او را پس میزند) من بر اسب نشستن بهتر میدانم... از میان قورچیان پراکنده دو ترکه به تاخت بهتر میگذرم... سرپوشیدهای که در خانه دارم حامله است. (زین اسب را بر میدارد و روی کول خود میگذارد، عالمگیر زین از دوش او برداشته به سوی خردک پرتاب میکند و مرد ...