پسربچهای تنها، دختری مرموز، و مردی که لباس گوسفند به تناش دوخته شده، نقشه میکشند از کتابخانه پیچدرپیچ و ترسناکی فرار کنند، کتابخانهای ساخته تخیل بیمرز هاروکی موراکامی که تخصصش آمیختن واقعیت و وهم است.
۷۶ رمان
موراکامی در ۱۲ ژانویه ۱۹۴۹ در کیوتو ژاپن به دنیا آمد. در سال ۱۹۶۸ به دانشگاه هنرهای نمایشی واسدا رفت. در سال ۱۹۷۱ با همسرش یوکو ازدواج کرد و به گفته خودش در آوریل سال ۱۹۷۴ در هنگام تماشای یک مسابقه بیسبال، ایده اولین کتاباش به آواز باد گوش بسپار به ذهنش رسید. در همان سال یک بار جاز در کوکوبونجی توکیو گشود. در سال ۱۹۷۹ اولین رمانش به آواز باد گوش بسپار منتشر شد و در همان سال جایزه ...
بعد از زلزله
اقتصاد کشور روزبهروز رونق بیشتری میگرفت و پول مردم از پارو بالا میرفت که ناگهان زلزله شد. زلزله برای شخصیتهای بعد از زلزله، پژواکی از گذشتهای است که سالها پیش مدفون کردهاند.
ساتسوکی سیسال از عمرش را در نفرت از مردی به سر برده که او را از بچهدار شدن محروم کرده. آیا کینه سخت او بوده که فاجعه زلزله را ...
چاقوی شکاری
هاروکی موراکامی (متولد 1949) در ایران کمابیش شناخته شده است. ایشان پرآوازهترین نویسنده ژاپنی معاصر است که حدود ده رمان و چند غیر رمان نوشته و شهرت جهانی کسب کرده است. کافکا، در کرانه و پس از تاریکی با ترجمه همین قلم و چند ترجمه دیگر از او به زبان فارسی منتشر شده است. مجموعه داستان حاضر و مجموعه دیگری ...
کافکا در کرانه
کازوئو ایشیگورو معتقد است موراکامی در ادبیات ژاپن یکه و ممتاز است و آثار او رنگ سورئالیستی توام با مضحکهای عبث را دارد که مالیخولیا را در زندگی روزمره طبقه متوسط میکاود.
او میافزاید:"با این حال وسوسهای درونمایهای نیز هست که به گذشته دور برمیگردد، و آن هم فانی بودن زندگی است. و او این موضوع را در حالی میپروراند که ...
شهر گربهها
تنها مایه آرامش تنگو این بود که محل کار پدرش فاصله قابل توجهی از خانه داشت. آنها در منطقهای مسکونی خارج از شهر ایچیکاوا زندگی میکردند و مسیرهای کاری پدرش همه در مرکز شهر قرار داشتند. حداقل اینکه تنگو میتوانست از جمعآوری حق اشتراک از خانه دوستانش پرهیز کند. با این حال گهگاه وقتی در مراکز خرید مرکز شهر راه ...
ماشین مرا بران
از روز اول ملاقات، میساکی راننده شخصی کافوکو شد. جلو بلوک آپارتمان، او را راس ساعت سه بعدازظهر سوار میکرد. ساب زردرنگ کافوکو را از پارکینگ خانهاش برمیداشت و او را به سالن تئاتر در گینزا میبرد. البته در هنگام بارش باران با سقف بسته رانندگی میکرد. در طول مسیر، کافوکو روی صندلی کنار راننده مینشست و دیالوگهایش را روی ...