سینما هیچ وقت جایگزین متن نخواهد شد ـ گیرم که در پس سینما همچو قصد و کوششی هم باشد. پیش برنده بیچون و چرای تصاویر فقط متن است، نفس سینما هم همین را میگوید. در توان سینما نیست که بر متن فائق بیاید، سینما فاقد همچو درایتی است. امکان ندارد که سینما با توانایی نامحدود متن همارز شود. سینما هراسان است، میکوشد تا بلکه پاسخگویی هوش وافر تماشاگران باشد. سینما در چشمانداز خود چیزی جز برهوت سینما ندارد. سینما، با سرمایه کلان چندین و چند میلیاردی، غافل است از این امر بدیهی: آنچه در بیرون سینما میگذرد با آنچه در درون سینما میگذرد به هم پیوستهاند. تماشاگر فعلی میداند که سینما آلوده به میلیاردهاست، میداند که نظام تولید فیلم و مضمون فیلم هر دو از یک قماشاند. قصه فیلم کامیون، قصه رویارویی با این نوع سینماست. زن فیلم کامیون هم میداند که قصه عشق و آنچه سببساز سخن گفتن از عشق باشد از میان رفته است. مدام در پی این است که بداند کیست و چه میتواند باشد. هیچ مرجع و مبنایی برایش باقی نمانده تا با اتکاء به آن بتواند یک هویت ممکن برای خود کسب کند... مسافر سر راهی است. در تکاپوست این زن، در عین زوال زندگی، در تکاپوی عشق.