ابراهیم: به تو محرمه، به این دنیا نامحرمه. بهت گفتم حرف که میزنی باهاش، روحشو معذب میکنی. نمیتونه جواب بده، معذب میشه.
نگفتم داستان حضرت هابیلو برات؟
مرضیه: گفتین عموجان.
ابراهیم: چی گفتم؟
مرضیه: یادمه عموجان.
ابراهیم: بگو! کلمه به کلمهشو!
شکلک (نمایشنامه همراه 2 نقد و 2 مصاحبه)
در بستری ظاهرا واقعی و باورپذیر، داستانی به تصویر میکشد که در عالم واقع امکان وقوع آن وجود ندارد. نقد مسائل اجتماعی یا به تعبیری بهتر، نقد شرایط اجتماعی از منظر سیاسی یکی از لایههای زیرین و بنیادین نمایشنامه "شکلک" است که در قالبی کاملا داستانی نمایشی و در هیئت اثری برخوردار از داستانی غیرسیاسی مطرح میشود.
اسبهای آسمان خاکستر میبارند
سیاوش: اینهمه صدا، اینجا، روی زمین، کافی برای شکستن هر خوابی... صدای خون که میچکد، چکهچکه، از روزن سقفهای خزهبسته و منفذ دیوارهای مخروب و هر کجا که تن یک قربانی پارهپاره میشود... میچکد... چکهچکه... ریز... کشدار... چکهچکه!
1 جرعه خون تازه
شب خارجی. نمای عمومی شهر.
نمای عمومی پایتخت ملکشاه سلجوقی. پنجرهها تاریکاند. نوری به بیرون نمیتابد.
خوابگاه خواجه نظام (همان زمان).
زنی باریکاندام (راحیل) چون شبحی پردههای توری مشکی را کنار میزند، اما ناگهان دستی او را از پشت میکشد.