۱۰ رمان
Anton Pavlovich Chekhov (Russian: Антон Павлович Чехов) (Arabic: أنطون تشيخوف) was born in the small seaport of Taganrog, southern Russia, the son of a grocer. Chekhov's grandfather was a serf, who had bought his own freedom and that of his three sons in 1841. He also taught himself to read and write. Yevgenia Morozova, Chekhov's mother, was the daughter of a cloth merchant.
"When I think back on my childhood," Chekhov recalled, "it all seems quite gloomy to me." ...
بوفالوی آمریکایی
بوفالوی آمریکایی به سال 1975 نگاشته شد، سالی که هنوز دیوید مامت جوان نامی آشنا در عرصه نمایشنامهنویسی آمریکا محسوب نمیشد، سالی پس از این به پافشاری و پیگیریهای خود مامت این نمایشنامه بر روی صحنه آمد و پس از آن مامت ناگهان به شهرت و محبوبیت دست یافت. طی دو سال از 1975 تا 1977 بوفالوی آمریکایی و نویسنده ...
باغ آلبالو (اقتباسی از باغ آلبالو اثر آنتوان چخوف) نمایشنامه
چرا ما عاشق این نمایشنامهایم؟ چون درباره مبارزه بین ارزشهای کهنه اشرافیت روسی و توسل بیهوده آنها به قدرت است؟ بعید میدانم. چون در نهایت، یک نمایشنامه درباره ـ و فقط درباره ـ کنش شخصیتها است، ما، در مقام تماشاگر، نمایشنامه را بر اساس تفکرات سطحی و حالات اجتماعی شخصیتها (که در نهایت ما را از نمایشنامه جدا میکند) درک ...
موعظه
مرد روحانی: در سپتامبر 1939، دندونپزشکی در ویسروی، لوییزیانا، دندون مردی رو انداخت تو یه قوطی کوکاکولا و گذاشت تموم شب بمونه. صبح روز بعدش هیتلر به لهستان حمله کرد. مردی یه گاومیش کر داره. گاومیشه چیزی نمیشنوه. اصلا کر بزرگ شده. مرده بهش میگه: «امروز چطوری سلطان؟» گاومیشه یه روز میگه: «ایبابا، ایبابا» و...
جولی
"جولی "یکی از سه نمایشنامه مستقل، اما مرتبط با یک دیگر از مجموعه "محله قدیمی "است که به فارسی ترجمه شده است .(عنوان دو نمایشنامه دیگر "د "و "ناپدید شدن جهود "است (.آدمهای نمایش "جولی "عبارتاند از : "جولی "(زنی سی و چند ساله)، "باب "(برادر جولی) و "کارل "(همسر جولی) . محور اصلی گفت و گوهای نمایش بر سر ...
نوشته رمزی
جان: سلام
دل: امروز چطوری؟
جان: خوبم
دانی: (از بیرون) چه جور چاییای میخوای؟
دل: خوبه که خوبی
دانی: (از بیرون) جان
جان: مامانم چی گفت
دل: اومدم باهات صحبت کنم
جان: میخواس بدونه چه جور چاییای
دانی: (از بیرون) جان؟
دل: چه نوع چاییای میخواسی؟ چه جور چاییای میخوای؟
جان بلند میشود که برود بیرون...