برق صاعقه. مردی خود را میاندازد توی تالار از همان پنجره باز یا جایی دیگر شاید. ترسیده، پریشان، پهلویش سرخ از خون، خودش خیس از باران. بسیار شبیه فرزاد پایدار گویی خودش. بانو پریزاد ناباور: برمیخیزد و به سویش میرود.
عشق من حامد بهداد
الناز شاکردوست و نیکی کریمی دو خواهرن - میدونی که این دوتا تو یه خونه باشن، بچهها پاشنه اون خونه رو از جا در میآرن - گلزارم از اون ور، هم خودشه، هم داداششه. یعنی خودش داداش دوقلوی خودشه. اونوقت الناز و نیکی که خودشون همه عشاق جهان تو مشتشونه، عاشق گلزارن. گلزار، الناز رو به «مرد گذشته» ش که ...
هدیه جشن سالگرد و درستکارترین قاتل دنیا (2 نمایشنامه 2 زبانه)
تاریکی.
روشنایی. مرد و عروسک در صحنه. مرد در تدارک یک مراسم است. او یک هدیه ـ عروسک ـ پیش رو دارد.
مرد
امروز روز خوبیه. امروز روز خیلی خوبیه...
دینگ دینگ (صدای زنگ در را تقلید میکند)...
سلام عزیزم. دلم برات تنگ شده بود، خیلی... تو همین چن ساعتی که ندیدهمت. همهش منتظر بودم که با شب، تو هم بیای تو، از همین ...
خوابنگاریهای 12 سال و 1 بهار
این نوشتهها یک گذرگاه صبحگاهیست.
گذر بامدادی یک آدم بر آنچه شب گذشته دیده.
در سفری ناخواسته به دیاری ناشناس.
که همین کوچه بغلی باشد شاید.
آدم سفر کرده،
اینک با چشمانی پفدار و صورتی ناشسته و دهانی خشک،
گوشه ملافه را بر پاهای عریانش میکشد.
و از این سفر میگوید.
و یا به گفتاری بهتر،
سفرنامهاش را مینویسد؛
سفری ...
سینما مولنروژ (تاراج) سینما ریولی (گمشده) مجموعه داستان
- من که میگم دختر، همین که زیر ابرو رو ورداره، کافیه. قیافهش زمین تا آسمون فرقشه؛ البته حالا که دخترا، همین که دیپلم میگیرن، هول و ولا گرفته، بدو بدو میدون زیر ابرو برمیدارن، مبادا از قافله عقب بمونن. من دیگه به خدا نیدونم اینایی که میبینم زنن یا دختر. میخوام برا «رضا» برم جلو، یه گپی بزنم، حرفی، ...