1 خواهش کوچک (قلماندازیها) مجموعه داستان
کتابی که در دست شماست، نوشتههایی را تقذیم میدارد که نویسنده آرزومند بوده به شیوهی گذشتههای دور و نزدیک، نگرشهای خود را در کار جهان، با صبر و حوصله و سر فرصت بر روی کاغذ بیاورد. درد دل کند. قصه بگوید. جهان و هرچه در او هست را سبک و سنگین کند. فاش بگوید که در اصل به بازی گرفته ...
از سوراخ کلید
رهانیدن
احمد شلیک کرد، یکیشان افتاد... فریاد مردم... هورا!هورا! نه، نه، نه! صدایی بلند نشد... برنخاست. سکوت... و چه پرهیاهو! داشت اتفاق میافتاد، اما بیصدا، تو قلبها، در اندرون سینهها... هنوز به گلوگاه نرسیدهبود! بنویس: جلو سیل را میشود گرفت اما جلو... جلو سیل را میشود گرفت؟ ها؟ صمد تا آمد پایش را بگذار توی رودخانه... رسول تا آمد پایش را ...
نوزاد
در جنگ وحشیانه عراق با ایران، طی هشت سال، روزان و شبان مرگبار، از ترس بر خود میخندیدم... گاهی جلوی جمع و بیشتر در خلوت! چگونه است که جان عزیز و آرزومند، حکم عمر پشهیی را پیدا میکند بر دیوار، که پشیزی نمیارزد و با یک حرکت کینهتوز ولی شوخ و چابک دست سیخکی به پایان میرسد؟! بر این منازعه ...