نمایش‌نامه

انتظار سحر

نورورز: (کیسه را از زمین بلند می‌کند و بغل دست‌اش می‌گذارد.) بگذار هر چی دلشون می‌خواد بگند. تو این مدت چند سال می‌شه؟ دیگه حسابش از دستم در رفته، هر چی کشیدم حالا می‌بینم می‌ارزیده. می‌بینم هدر نرفته. حالا که خوب فکرش رو می‌کنم، می‌بینم راهش فقط همین بوده. حالا که همه راه‌شون رو گرفته‌ند و رفته‌ند دنبال کار و زندگی خودشون، یکی باید می‌نشست و این کار رو به آخر می‌رسوند. فیروز: کدوم کار؟ چرا جوری حرف نمی‌زنی که بفهمم چی می‌گی؟

تجربه
9789647204156
۱۳۸۸
۷۲ صفحه
۳۲۳ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های محسن یلفانی
آخرین مسافر شب
آخرین مسافر شب گرفتار در قفس تنگ یک تاکسی، و در امتداد روزهای پایان‌ناپذیر کار، راننده خود را به زیرو رو کردن و واکاوی بی ملاحظه زندگی‌اش می‌سپارد. در گفتگو و یا تنها در همراهی، با مسافرانی که معلوم نیست هر یک از کجا از گوشه یک خیابان یا از درون یک تخیل آشفته فرا می‌رسند، لحظه‌ها و صحنه‌های زندگی‌اش را بازسازی می‌کند، ...
در آخرین تحلیل
در آخرین تحلیل ... همون نصفه شبی که تو پلنگ چال منو از پناهگاه بیرون کشیدی که ستاره سها رو به‌ام نشون بدی تموم نشونی‌هاشو به‌ام دادی رو گرده دب اکبر یکی به آخر مونده خونده بودی همه اینها رو تو کتاب‌ها خونده بودی می‌دونستی که اونجاس همه نشونی‌هات هم درست بود من دیدمش ولی تو خودت ندیدی تو خودت ندیدی نه اون ...
مشاهده تمام رمان های محسن یلفانی
مجموعه‌ها