دوک: من به کسانی رو باور دارم که خودشون به هیچی معتقد نیستن. پوچی ما را به سمت چیزی که مشتاقشون هستیم سوق میده. تنها با افرادی که دنبال کشف هویتم نبودن تونستم مراوده داشته باشم.
دوناتا: بهتره بگی دلیل ایجاد چنین ارتباطی از سر ترحم بوده نه نیاز.
زندانی لاسلوماس
آن شب خواب وحشتناکی دیدم. خواب دیدم این جماعت تا ابدالآباد توی خانه من میمانند، یکسر این میرود و آن یکی میآید، نسل پشت نسل، بیتوجه به سرنوشت فردفرد آدمها، به سرنوشت وکیل شیکپوشی که من باشم، یعنی این بچه قرتی لاسلوماس د چاپولتپک. آنقدر میمانند تا من بمیرم. شما هم بخواهید یا نخواهید باید گوش کنید. اگر من زندانی ...
لائورادیاس
کارلوس فوئنتس در لائورادیاس تصویری از قرن بیستم را از نگاه لائورادیاس ارائه میکند. داستان زندگی لائورادیاس در مکزیک. به دور از پدر او چند سالی را با مادرش میماند. برادرخواندهاش سانتیاگو شورشی آنارشیست است. لائورادیاس متاثر از برادر با انقلابی واخوردهای ازدواج میکند که حاصل آن دو پسر به نامهای سانتیاگو و دانتون است. سانتیاگو نقاش میشود و دانتون ...
پوست انداختن
آنچه پیوندتان میداد فقط دستهاتان بود. پیش پایش زانو میزدی تا بر این رابطه نامی بگذاری. او ایستاده پیش روی تو، تو زانو زده در پایش، پاهایش را بغل میکردی محکمتر و محکمتر دستهایت را تا کمرش بالا میبردی و او خم میشد و فقط دستهایت را میگرفت، تو همیشه فروتر، خاکسار، او همواره فراتر. بلند میشدی، ایستاده میطلبیدیش، دستهایتان ...