کارلوس فوئنتس در لائورادیاس تصویری از قرن بیستم را از نگاه لائورادیاس ارائه میکند. داستان زندگی لائورادیاس در مکزیک. به دور از پدر او چند سالی را با مادرش میماند. برادرخواندهاش سانتیاگو شورشی آنارشیست است. لائورادیاس متاثر از برادر با انقلابی واخوردهای ازدواج میکند که حاصل آن دو پسر به نامهای سانتیاگو و دانتون است. سانتیاگو نقاش میشود و دانتون کلاش. سانتیاگو نقاش جوانمرگ میشود و دانتون پسری به نام سانتیاگوی سوم دارد که در آستانه المپیک مکزیک در شورش دانشجویی کشته میشود و سانتیاگوی چهارم فرزند هنوز به دنیا نیامدهاش، داستان را روایت میکند در پس هر پیچ داستان، عشقی ناکام و گاه کمیاب قرار دارد و داستانی در قالب عشق و دلدادگی حسرت و حرمان و رنج و سرمستی شکل میگیرد.