عکسهای دستهجمعی
فرید که رفت و در آپارتمان پشت سرش بسته شد سینا به ساعت نگاه کردو گرچه از بیخوابی و حرافی شبانه و خماری دم صبح منگ بود با دردی در پشت پیشانی و چشمها و سوزشی در معده تصمیم گرفت نخوابد. حوالی 5 صبح بود و اگر میخوابید معلوم نبود کی بتواند بیدار شود...
کوچه درختی
رفتهای توی دکان عزیزآقا که تا یادت میآید یک گله جا بود و حالا میبینی انگار گل و گشادتر میزند هر چند هنوز نیمه تاریک است با در و دیواری انگار چرب و دودزده، و جای مخلوط بوهای دبه باز پنیر و تشت شوری گل کلم روی چارپایه سکنج و کاسه سفیدابهای خشکشده بر تاقچه پشت سر عزیزآقا و حنای ...
نیلوفر آبی
در این نمایشنامه، تنها دو شخصیت ایفای نقش میکنند" .فوئونگ "جوان در شبی برفی در راه مانده، هیچ امیدی برای زنده ماندن ندارد، تا این که راهبی، او را یافته، به معبد میبرد و از او پرستاری مینماید" .فوئونگ "پس از بهبود، عاشق راهب میشود و راهب که به عقاید خود پای بند است، میخواهد آخرین مرحله سلوک را بپیماید" ...
شب سیزدهم
کامران میرزا: سایه به سایهام میاومدن. زدم به کوچه کناری، دیدم یاور و صفربیگ عقب فانوسکش از سر کوچه پیچیدن. چاره نداشتم الا برگشتن خالهجون. بذار یه دقه پنهون شم تا صفربیگ برنگشته، لابد فراشا میرن سمت خندق، منم زیاده زحمت نمیدم.
صدای در.
خانمی: وای اومدن! خاک به سرم شد!... .
صدای مردگان
به دختره گفتم چرا زنگ نمیزنی بپرسی به چه حسابی...؟
گفت میگوید به حسابی که صندوقدارتان داد.
دختره وا رفته بود: شما مطمئنید؟
رفتم طرفش: یعنی چه؟ چیزی شده؟ خب اسم صندوقدار را میپرسیدی.
اشتباه نمیکنم، رنگش کاملا پریده بود، حتا رنگ انگشتهایش. گفت که آقاهه اسم را گفته؛ شماره حساب را هم.
گفتم اسمش چی بود؟ شماره حساب را نوشتی؟ ـ ...