عکسهای دستهجمعی
فرید که رفت و در آپارتمان پشت سرش بسته شد سینا به ساعت نگاه کردو گرچه از بیخوابی و حرافی شبانه و خماری دم صبح منگ بود با دردی در پشت پیشانی و چشمها و سوزشی در معده تصمیم گرفت نخوابد. حوالی 5 صبح بود و اگر میخوابید معلوم نبود کی بتواند بیدار شود...
قضیه تراخیس
لیکاس: خوشحال نیستی یانیس؟ ما بازم «تن واحد» رو منتشر میکنیم!
یانیس: ببخشید، گفتین اسم اون که به ما چشم دوخته، آیندهست؟
لیکاس: تو بازم سردبیر «تن واحد» خواهی بود.
کارلوس: محبوبیت تو حالا حتی از او موقع هم بیشتره. اگه اون موقع مقالات تو به خاطر سوابق پدرت خواننده داشت، حالا روزنامهت میتونه به خاطر اسم و سابقه مبارزاتی خودت پر تیراژترین ...
شب سیزدهم
کامران میرزا: سایه به سایهام میاومدن. زدم به کوچه کناری، دیدم یاور و صفربیگ عقب فانوسکش از سر کوچه پیچیدن. چاره نداشتم الا برگشتن خالهجون. بذار یه دقه پنهون شم تا صفربیگ برنگشته، لابد فراشا میرن سمت خندق، منم زیاده زحمت نمیدم.
صدای در.
خانمی: وای اومدن! خاک به سرم شد!... .
صدای مردگان
به دختره گفتم چرا زنگ نمیزنی بپرسی به چه حسابی...؟
گفت میگوید به حسابی که صندوقدارتان داد.
دختره وا رفته بود: شما مطمئنید؟
رفتم طرفش: یعنی چه؟ چیزی شده؟ خب اسم صندوقدار را میپرسیدی.
اشتباه نمیکنم، رنگش کاملا پریده بود، حتا رنگ انگشتهایش. گفت که آقاهه اسم را گفته؛ شماره حساب را هم.
گفتم اسمش چی بود؟ شماره حساب را نوشتی؟ ـ ...