مادر، روی پای سالمش ایستاده، البته روی صندلی که روی میز قرار گرفته؛ یک لنگه جوراب در یک دستش است، قرهنی مینوازد. چراغ سقف، کمی به طرف میز پایین آمده. فوت یک پایش لخت است، عینک آفتابی به چشم دارد، و موز میخورد. سبد میوه، آهسته بالا میرود. هریس، لباس زنانه به دوشش، روبالشی را به سر کشیده و چیزی نمیبیند، دستها را به جلو دراز کرده، روی یک پا ایستاده، میشمارد. تلما، با زیرپوش، دور میز میگردد و کف اتاق را میکاود و فینفین میکند. هولمز دوباره فلج میشود. فوت: خوب، پاسبان. فکر میکنم یه توضیح به ما بدهکاری. [چراغ وسط بیوقفه پایین میآید و موسیقی ادامه مییابد؛ وقتی چراغ به روی میز میخورد، دیگر نوری نیست. انتخاب دیگر این است که چراغ در دهانه قرهنی فرو رود.] [پرده.]