دفتر بیمارستان سالمندان بیچوود. پشت میز بخش پذیرش، پرستار یونیفورم پوشیدهای نشسته است. ساعت دو و سی دقیقه صبح است. صدای توقف اتومبیلی از بیرون شنیده میشود. جان براون وارد میشود. مردی است تنومند، حدودا پنجاه ساله. چهرهاش ترکیب جالبی است؛ آرام، بشاش و آشتیناپذیر. کت و شلوار و پالتوئی توصیفناشدنی پوشیده و دو ساک زیپدار با خود حمل میکند...