مالون میمیرد
بله، روزگاری بود که بیدرنگ شب میشد و با جستجوی گرما و تکههای تقریباً خوردنی به خوبی میگذشت. و تصور میکنی که این وضع تا آخر همینطور باقی میماند. اما ناگهان همه چیز دوباره شروع به خشم و خروش میکند، در جنگلهایی از سرخسهای بزرگ گُم میشوی یا در زمینهای بایرِ در معرض بادهای شدید میچرخی، تا اینکه کنجکاو میشوی ...
در انتظار گودو (سوگخندنامه در 2 پرده) نمایشنامه
نمایشنامه فلسفی «در انتظار گودو» روایت 2 ولگرد با نام «استراگون» و «ولادیمیر» است که در گوشهای از بیابان در انتظار موجودی با نام «گودو» هستند. آنها هرگز گودو را ندیدهاند و نمیدانند که چرا انتظار او را میکشند. آنچه انتظارش را میکشند برایشان مبهم است. یگانه چیزی که آنها را آنجا نگه داشته فقط این امر ساده و خام ...
دست آخر
یه دیوونه رو میشناختم که فکر میکرد دنیا به آخر رسیده. نقاش بود و حکاک. خیلی دوستش داشتم. میرفتم و میدیدمش، توی دیوونهخونه. با دستهام میگرفتمش و میکشوندمش کنار پنجره. ببین! اونجا! ذرتهای در حال قد کشیدن! حالا اونجا! ببین! بادبونهای قایقهای ماهیگیری! همه اون زیبایی! دستش رو پس میکشید و به کنج خودش برمیگشت. هراسون بود. هر چی دیده ...
مالوی
این کتاب از سری 3 گانه ساموئل بکت (مالوی - مالون میمیرد - نامناپذیر ) به ترجمه سهیل سمی است.
ننامیدنی
شاید یک رویاست، همه یک رویاست، که غافلگیرم میکرد، بیدار میشوم، در سکوت، و دیگر هرگز نمیخوابم. این من میشود، یا رویا، باز هم رویا، رویای سکوتی، سکوتی رویایی، لبریز نجواها، نمیدانم، فقط کلمات است، بیداری هرگز، فقط کلمات، چیز دیگری نیست، باید ادامه دهی، همین و بس، چندی دیگر متوقف میشوند، خوب میدانم، حسش میکنم، چندی دیگر ترکم میکنند، ...