دست آخر
صحنه برهنه. نور خاکستری. چپ و راست انتهای صحنه. ردیف بالا، دو پنجره کوچک، پردهها کنار کشیده شده. دری در پیشانی راست صحنه. تابلویی آویزان کنار در، رو به دیوار.
پیشانی چپ صحنه، دو سطل آشغال کنار هم، پوشیده شده با ملافهیی کهنه.
وسط صحنه، هم روی یک صندلی چرخدار، پوشیده شده با ملافهیی کهنه.
کلو بیحرکت نزدیک در، چشمهایش خیره به هم. ...
اولین عشق
درست یا نادرست، من زمان ازدواجم را با مرگ پدرم مرتبط میدانم. شاید در کرات دیگر روابط دیگری حاکم باشد. پیش از این، مشکل بود آنچه را که فکر میکردم میدانم، به زبان بیاورم. تا جایی که میدانم، چند وقتی از مرگ پدرم نگذشته بود که سر قبرش رفتم و آن روز، تاریخ مرگش را یادداشت کردم. فقط تاریخ مرگش ...
وات
وات لبخند زدن مردم را دیده بود و فکر میکرد میداند که این کار چگونه انجام میشود. و به این حقیقت داشت که لبخند وات، البته وقتی که لبخند میزد، مثلا، بیش از نیشخند یا خمیازه، به لبخند شبیه بود. اما لبخند وات ناقص بود، چیزی کم داشت، و کسانی که برای اولین بار لبخندش را میدیدند، و البته اکثر ...
آخرین نوار کراپ
چه سکوت عجیبیه امشب، هر چی گوشهام رو تیز میکنم چیزی نمیشنوم. این پیرزنه خانم مک گلوم هر شب این موقع آواز میخوند. اما امشب خبری نیست. خودش میگه آوازهای زمان دختریش رو میخونه. من که نمیتونم تصور کنم زمان دختریش چه شکلی بوده، اما زن خیلی خوبیه...
ننامیدنی
شاید یک رویاست، همه یک رویاست، که غافلگیرم میکرد، بیدار میشوم، در سکوت، و دیگر هرگز نمیخوابم. این من میشود، یا رویا، باز هم رویا، رویای سکوتی، سکوتی رویایی، لبریز نجواها، نمیدانم، فقط کلمات است، بیداری هرگز، فقط کلمات، چیز دیگری نیست، باید ادامه دهی، همین و بس، چندی دیگر متوقف میشوند، خوب میدانم، حسش میکنم، چندی دیگر ترکم میکنند، ...