۲۳ رمان
غلامحسین ساعدی همچنین معروف با نام مستعارِ گوهرِ مراد، نویسنده و پزشک ایرانی بود. ساعدی نمایشنامه نیز مینوشت و پس از بهرام بیضایی و اکبر رادی از نامدارترین نمایشنامهنویسان زبان فارسی در روزگار خود به شمار میرفت.
ترس و لرز
زاهد جلوتر آمد و ایستاد به تماشای سالم احمد که روی خاکها افتاده بود. همه ساکت شدند. زاهد خم شد و دستهای سالم احمد را به دست گرفت. صالح کمزاری و محمد حاجی مصطفی در دو طرف زاهد چمباتمه زدند. چیزی از دور میآشفت، انگار سالم را از دریا صدا میکردند.
5 نمایشنامه از انقلاب مشروطیت
«گیر افتادن احمقانهاس. چه گیر بیفتی و چه بری خودتو بدی دست اونا، هردوش یکیس.
هر جوری شده باید در رفت، به هر کلکی شده باهاس زنده موند. تا هستی ازت میترسن و روت حساب میکنن و اهمیت داری. اما وقتی گیر افتادی دیگه تمومه، سر و کارت با طناب داره، دیگه یه پاپاسی هم نمیارزی»
این کتاب شامل پنج نمایشنامه از ...
چوب به دستهای ورزیل
میدانچه یک آبادی به نام ورزیل روبروی مسجد آبادی است با ایوان و سایهبانی که روی دو ستون ایستاده. در مسجد وسط ایوان قرار گرفته. با گل میخهای درشت و دو زنجیر به صورت دو قوس که از بالای در به طرفین در کوبیدهاند. برای بستن دخیل و طلب نیاز. دو طرف مسجد به دو کوچه میرسد. دیوار کوچه دست ...
شبنشینی با شکوه
سرهنگ پرسید:
ـ«برای چی نعره میکشیدید؟»
من گفتم:
ـ«نعره نمیکشیدم قربان، ناله میکردم.»
سرهنگ فریاد زد:
ـ«دیگه بدتر مرتیکه! مگر دیشب شما نبودید که در پشت بام ایستاده بودید و به مقدسات فحش میدادید؟»
من جواب دادم:
ـ«به مقدسات فحش نمیدادم، من به آنهایی فحش میدادم که به من فحش میدادند.»
سرهنگ نعره کشید:
ـ«تو غلط میکردی مرتیکه الدنگ! به دستور کی و کدام عامل اجنبی چنین کاری میکردی؟»
در ...
هنگامهآرایان و باران
اتاق کار نویسنده، یک اتاق ساده با مشتی کتاب در یک گوشه، و یک تختخواب و یک میز تحریر، و چند پوستر به در و دیوار اتاق، و دو صندلی به دور یک میز، همه چیز ساده و بیپیرایه.
نویسنده روی تخت افتاده و خوابیده است. در اتاق نیمه باز میشود و کله مردی آرام آرام وارد اتاق میشود.