مجموعه داستان خارجی

آشفته‌حالان بیداربخت

نه، نه، اسم و رسم درست و حسابی نداشت؛ مثل همه ولگردا، هر گوشه به یه اسم صداش می‌کردن، تو راه‌آهن: ته شاپور: مایک، تو مختاری، قاراپت، لاله‌زار: میرزا بوغوس، تو استانبول: بد ارمنی، آوانس خله، موغوس پوغوس. آخرشم نفهمیدیم اسم اصلی‌ش چی هس، کجا رو خشت افتاده، کجا بزرگ شده، پدر و مادرش کی بوده، کجا درس خونده، چه جوری زندگی کرده، از کی به کله‌اش زده...

نگاه
9789643514426
۱۳۸۸
۲۷۲ صفحه
۶۱۷ مشاهده
۰ نقل قول
غلام‌حسین ساعدی
صفحه نویسنده غلام‌حسین ساعدی
۲۳ رمان غلامحسین ساعدی همچنین معروف با نام مستعارِ گوهرِ مراد، نویسنده و پزشک ایرانی بود. ساعدی نمایشنامه نیز می‌نوشت و پس از بهرام بیضایی و اکبر رادی از نامدارترین نمایشنامه‌نویسان زبان فارسی در روزگار خود به شمار می‌رفت.
دیگر رمان‌های غلام‌حسین ساعدی
مجموعه داستان‌های غلام‌حسین ساعدی
مجموعه داستان‌های غلام‌حسین ساعدی قسمتی از عزاداران بیل: مشدی حسن برگشت و مردها را که گوش تا گوش جلو تیرک نشسته بودند تماشا کرد. علوفه له شده از لب و لوچه‌اش آویزان بود. اسلام سرفه کرد و در حالی که مواظب حرف‌هایش بود، گفت:«مشد حسن، سلام علیکم، اومدیم ببینیم دماغت چاقه؟ احوالت خوبه؟» مشدی حسن، که همچنان نشخوار می‌کرد، گفت:«من مشد حسن نیستم، من گاوم، من ...
هنگامه‌آرایان و باران
هنگامه‌آرایان و باران اتاق کار نویسنده،‌ یک اتاق ساده با مشتی کتاب در یک گوشه، و یک تختخواب و یک میز تحریر، و چند پوستر به در و دیوار اتاق، و دو صندلی به دور یک میز، همه چیز ساده و بی‌پیرایه. نویسنده روی تخت افتاده و خوابیده است. در اتاق نیمه باز می‌شود و کله مردی آرام آرام وارد اتاق می‌شود.
غریبه در شهر
غریبه در شهر غلامحسین ساعدی در 1314 در تبریز دیده به جهان گشود. او با نام مستعار گوهر مراد بیشتر آثار نمایشی خود را به چاپ سپرد. در دانشگاه‌های تبریز و تهران پزشکی و روانپزشکی خواند. با درک خاصی از شخصیت‌های روان‌پریش و آشفته‌ذهن و کشف دردها و آسیب‌های روحی آنان، توانست به خوبی از این کاراکترها در داستان‌های خود بهره گیرد. فضای ...
چوب به دست‌های ورزیل
چوب به دست‌های ورزیل میدان‌چه یک آبادی به نام ورزیل روبروی مسجد آبادی است با ایوان و سایه‌بانی که روی دو ستون ایستاده. در مسجد وسط ایوان قرار گرفته. با گل میخ‌های درشت و دو زنجیر به صورت دو قوس که از بالای در به طرفین در کوبیده‌اند. برای بستن دخیل و طلب نیاز. دو طرف مسجد به دو کوچه می‌رسد. دیوار کوچه دست ...
مار در معبد
مار در معبد میدان‌چه. خانه سوداگر در روبرو و 2 سکو در طرفین. چند کوچه از چند طرف به میدان‌چه جلوی خانه می‌رسد. در نیمه‌باز است. پادوی اول و دوم جلو سکوها پشت پیشخوانی ایستاده‌اند. هر کدام یک دسته ورقه به دست دارند که مرتب به هم می‌زنند. پرده باز می‌شود. پادوها چند لحظه به تماشاچی‌ها خیره‌اند و بعد یک مرتبه رو به ...
مشاهده تمام رمان های غلام‌حسین ساعدی
مجموعه‌ها