۲۳ رمان
غلامحسین ساعدی همچنین معروف با نام مستعارِ گوهرِ مراد، نویسنده و پزشک ایرانی بود. ساعدی نمایشنامه نیز مینوشت و پس از بهرام بیضایی و اکبر رادی از نامدارترین نمایشنامهنویسان زبان فارسی در روزگار خود به شمار میرفت.
مجموعه داستانهای غلامحسین ساعدی
قسمتی از عزاداران بیل:
مشدی حسن برگشت و مردها را که گوش تا گوش جلو تیرک نشسته بودند تماشا کرد. علوفه له شده از لب و لوچهاش آویزان بود. اسلام سرفه کرد و در حالی که مواظب حرفهایش بود، گفت:«مشد حسن، سلام علیکم، اومدیم ببینیم دماغت چاقه؟ احوالت خوبه؟»
مشدی حسن، که همچنان نشخوار میکرد، گفت:«من مشد حسن نیستم، من گاوم، من ...
محاکمه میرزارضای کرمانی
غلامحسین ساعدی در طول دوران فعالیتش، ساحتهای مختلف نوشتن را عرصه کار خود میدید. داستان، ترانه، سفرنامه، فیلمنامه، نمایشنامه، یادداشت و مقاله، قالبهایی برای ظهور اندیشه و تخیل او بودهاند.
این مجموعه مشتمل بر آثاری است که ساعدی در اختیار نشریات مختلف قرار داده و از آنجا که برخی از آنها گمنام، کم نام و نشان یا متعلق به شهرهای ...
5 نمایشنامه از انقلاب مشروطیت
«گیر افتادن احمقانهاس. چه گیر بیفتی و چه بری خودتو بدی دست اونا، هردوش یکیس.
هر جوری شده باید در رفت، به هر کلکی شده باهاس زنده موند. تا هستی ازت میترسن و روت حساب میکنن و اهمیت داری. اما وقتی گیر افتادی دیگه تمومه، سر و کارت با طناب داره، دیگه یه پاپاسی هم نمیارزی»
این کتاب شامل پنج نمایشنامه از ...
هنگامهآرایان و باران
اتاق کار نویسنده، یک اتاق ساده با مشتی کتاب در یک گوشه، و یک تختخواب و یک میز تحریر، و چند پوستر به در و دیوار اتاق، و دو صندلی به دور یک میز، همه چیز ساده و بیپیرایه.
نویسنده روی تخت افتاده و خوابیده است. در اتاق نیمه باز میشود و کله مردی آرام آرام وارد اتاق میشود.
آشغالدونی
به کوچه بعدی که پیچیدیم، من حسابی دمغ و پکر بودم و کفرم از دست بابام دراومده بود. و ویرم گرفته بود که سر به سرش بذارم و حرصشو در بیارم و تن و بدنشو بلرزونم. بابام آدم کله شقی بود، انصاف نداشت، حساب هیچچی رو نمیکرد، همیشه به فکر خودش بود. تا میتونست راه میرفت، کوچه پس کوچههای خلوتتر ...