نمایش‌نامه

مرگ در پاییز

شبای پاییز... وقتی آدم تک و تنها جلوی اسبش از زیر درختای بارون خورده رد می‌شه، این طرف بوته‌های خشکیده، اون طرف درختای لیلکی، جاده هم پر از مه... اونوقت توی تاریکی صدای پای اسب‌تو می‌شنفی، می‌شنفی که یه چیزی، یه چیزی مث مرگ از پشت سر به‌ات نزدیک می‌شه و ... و آدم خیال می‌کنه، دیگه تمومه.

قطره
9789641154167
۱۳۸۶
۱۱۶ صفحه
۴۷۴ مشاهده
۰ نقل قول
اکبر رادی
صفحه نویسنده اکبر رادی
۳۰ رمان اکبر رادی (۱۰ مهر ۱۳۱۸ - ۵ دی ۱۳۸۶) نمایش‌نامه‌نویس معاصر ایرانی بود.

اکبر رادی در شهر رشت زاده شد. او در ده سالگی به همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد. رادی که دانش آموخته رشته علوم اجتماعی از دانشگاه تهران بود، تحصیل در دوره کارشناسی ارشد این رشته را نیمه کاره گذاشت و پس از طی دوره تربیت معلم، به شغل معلمی روی آورد.
دیگر رمان‌های اکبر رادی
شب روی سنگ‌فرش خیس (دی وی دی نمایش‌نامه)
شب روی سنگ‌فرش خیس (دی وی دی نمایش‌نامه) نویسنده: اکبر رادی کارگردان: هادی مرزبان کارگردان تلویزیونی: بابک برزویه بازیگران: بهزاد فراهانی، فردوس کاویانی، فرزانه کابلی، علی رامز، بهرام ابراهیمی؟ ایوب آقاخانی شیوا مکی‌نیان، مهدی عبادتی، نیکی مظفری طراح حرکات موزون: فرزانه کابلی مدیر تصویر: محمد پروقمصر موسیقی: امیر علی‌زاده طراح صحنه: وحید لاری طراح لباس: آذر نجیبی منشی صحنه: آزیتا خرمی دستیار کارگردان: مهری آسایش عکس: هادی نوید ...
شب روی سنگ‌فرش خیس
شب روی سنگ‌فرش خیس حامد: در پارکینگ شما چهار تاق باز بود ، دیدم از این طرف صرف بیشتری دارد! (یکی دو قدم پیش می‌آید.) سلام... انگار جای حساسی وارد صحنه شده‌ام. شعر می‌خواندید؟ رخساره: ما، در وقت خودش شعر هم می‌خوانیم. حامد: شعر و موسیقی، دو پای ثابت محفل استاد! (توی دست‌های سرد و بسته‌اش ها می‌کند و به سمت پیانو می‌آید.) و پیانو... که ...
مردی کنار می‌رود
مردی کنار می‌رود ‹امروز غروب توی بهارخواب نشسته بودم. خانه کسی نبود. داشتم نعنا و ترخون و تربچه نقلی برای پای سفره پاک می‌کردم و باد خنک می‌خوردم. دیدم شعبان وارد شد. گشاد گشاد راه می‌رفت. مرا که دید به خودش فشار داد و سعی کرد به طور عادی راه برود. مرا می‌گوئی: نافم افتاد. آمدم پائین. شعبان با لباس روی تخت افتاده ...
آمیز قلمدون
آمیز قلمدون
لبخند باشکوه آقای گیل
لبخند باشکوه آقای گیل غروب. فروغ‌الزمان با لباس منزل کج نیمکت، کنار بخاری نشسته، سرش را مضطربانه روی دست تکیه داده است. صدای خفه موتور اتومبیل در باغ. فروغ‌الزمان سربلند می‌کند و گوش می‌گیرد. سپس با نور امیدی که در چهره‌اش دمیده، دستی به موهایش می‌کشد و از جا برمی‌خیزد. صدای گفتگوی نامفهوم از بیرون تالار. فروغ‌الزمان با اشتیاق یکی دو قدم طرف در ...
مشاهده تمام رمان های اکبر رادی
مجموعه‌ها