ماجرا در داخل خانه و حیاط ویلی ومن و در مکانهای مختلفی که در نیویورک و بوستن امروز ویزیت میکند اتفاق میافتد. بیف: یه فکری به ذهنم رسید که به نظرم امتحانش کنم. هپی: چیه؟ بیف: بیل آلیور یادته؟ هپی: معلومه. آلیور الان کله گندهای شده واسه خودش. دوباره میخوای برای اون کار کنی؟ بیف: نه، ولی وقتی از پیشش میاومدم بیرون، یه چیزی بهم گفت. دست گذاشت روی شونهم و گفت: بیف، هر وقت احتیاج به چیزی داشتی، بیا پیش من.